هم‌قافیه با باران

۲ مطلب با موضوع «شاعران :: حسامی محولاتی ـ علی رضایی» ثبت شده است

حالم شبیه فنجان خالی است

حالا که مدتیست شدی نیمه ی پرم

چشمت اگرچه مثل دلم صاف وساده نیست

این روزها عجیب از آن می خورم


این روزها که شعر گناهی کبیره است

اثبات میشود به غزل پرگناهیم

هرقالبی که بود سرودم برای تو 

آخر بگو چکارکنم تا بخواهیم?


وقتی که شعر چشم تورا وصف می کند

وقتی که شاعر همه حالات میشدم

ای کاش زندگی همه اش شعر میشد و...

ای کاش عاشق ادبیات میشدم


فردا به جای نظم معاصر سر کلاس

آرایه‌های چشم تو تدریس میشود

از پشت میز هق هق من شاعرانه است

با اشک هام قافیه ام خیس میشود


باور نمیکنی همه شعر را ولی

ازمن نگیر خاطره ی این دوسال را

حالا دلم گرفته تو را با تمام خویش

مانند چوبیم که گرفته نهال را


مثل سکوت ساکتم وفکر می کنم

بعد از نبودنم به غزل های بی پدر

من فکر میکنم وتو آهسته می روی

لبهام رفته اند در آغوش یکدگر


مثل نهال هاوتمامی چوب ها

این یک حقیقت است که باید جدا شویم

هی مثل مثل مثل...نه...نگذار تا که باز

تمثیل اشتباهی این شعرها شویم


از ابتدای شعر نوشتم به تو ولی

از چشم قهوه ای ت. بگذار بگذریم

میخواستم که بی تو ...ولی چارپاره ام 

دلبسته به نگاه تو انگار...بگذریم...


سید علی رضایی

۰ نظر ۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۰:۰۵
هم قافیه با باران
شه لب تشنگان می گفت زیر تیغ قاتلها
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

به غیر از شاه مظلومان نبینی عاشقی صادق
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

سر شهزاده اکبر چون ز شمشیر ستم بشکافت
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها

بگو آماده شو زینب که بعد از ظهر عاشورا
جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها

نهان شد زیر خاکستر سر شاه شهید اما
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها

چو شب شد ،غرق وحشت در بیابان کودکان گفتند:
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ...

حسامی محولاتی
۰ نظر ۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۰:۰۱
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران