هم‌قافیه با باران

۲ مطلب با موضوع «شاعران :: محمدهادی علی بابایی» ثبت شده است

از خبرهای تازه می‌پرسی، از خبرهای شهر بی‌خبری
گَرد اموات بر سر شهر است، کوچه‌ها پرسه‌گردِ در به دری

خاطراتی هنوز مانده که باز گاه گاهی مرا به هم بزند
کوچه‌ی پیر کودکی‌هامان، کودکی‌های خانه‌ی پدری

خانه‌ای شکل توپ بازی من با تو از دیدِ «دوستت دارم»
محو چشمت شوم، تو گل بزنی... مثل دل بردنت مرا ببری

خانه‌ای شکل آب‌بازی‌مان، شکل موی طلایی خیس‌ت
تو پریدی به سمت ماهی‌ها، سر زد از آب حوض خانه پری!

شب بی ماه، روز بی خورشید، سال‌ها رفته است از آن روز
رو به رویم نشسته‌ای بعد از عمر تاریک شمسی و قمری

خبر رفتن است در بغضت، گر چه با خنده باز می‌گویی
مثل اخبار تلخ تلویزیون... مثل لبخند واحد خبری

شعر غمگین دوباره می‌خوانی، امپراتور غرق گریه شده
باز اشک من است و رفتن تو بین اشعار فاضل نظری

ردپای خطوط انگشتت می‌کند حکم مرگ را امضا
فال تو توی قهوه‌ی من بود، فال من توی قهوه‌ی قجری...

محمدهادی علی بابایی

۰ نظر ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۶
هم قافیه با باران

می‌خواهد از خدا که غمش مختصر شود
تا غصه‌های قصه‌ی عمرش به سر شود

با اشک‌های مادر خود گریه می‌کنم
شاید دعای نیمه‌شب‌ش بی اثر شود

وقتی که مرگ خواست اجابت به چشم داشت
ای کاش اشک دیده‌ی من بیش‌تر شود

می‌ترسم از شبی که به پایان نمی‌رسد
شامی که بی طلوع نگاه‌ش سحر شود
*
شمعی‌ست در دلم که به پایان رسیده است
وقت‌ش رسیده مایه‌ی داغ جگر شود

بابا رسید و گفت که «آهسته‌تر ببار
ترسم که اشک بر غم ما پرده‌در شود»
*
شمعی‌ست در وجود کسی از همین تبار
ای کاش شمع چهره‌ی او شعله‌ور شود


محمدهادی علی بابایی

۰ نظر ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۳۱
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران