مرگ آن است که عشق تو توهّم گردد
آن‌که می‌خواست تو را، قسمت مردم گردد

یا که با سادگی عاشق شوی و چندی بعد ...
دل تو متّهمِ سوءِ تفاهم گردد 

پیش آدم خبر از میوه‌ی ممنوعه نبود
حیفِ عشق است که تعبیر به گندم گردد
 
اشکم افتاد به خاک و به خدا دیدن داشت       
چه کسی دیده وضویی که تیمّم گردد؟

مثل یک برکه‌ی بی‌ماه فقط می‌خواهم
آن‌چنان غرق تو باشم که دلم گم گردد

 باز هم حرفِ دلم را که نگفتم ... ! گفتم؟
عشق بهتر که همین‌گونه ترنّم گردد

سید مهدی طباطبایی