هم‌قافیه با باران

۲ مطلب با موضوع «شاعران :: رضا نیکوکار _ علی اکبر شیدا» ثبت شده است

در خم زلف تو از اهل جنون شد دل من
و اندر آن سلسله عمری است که خون شد دل من

در ازل با سر زلف تو چه پیوندی داشت
که پریشان شد و از خویش برون شد دل من

این همه فتنه مگر زیر سر لطف بود
که گرفتار بدین سحر و فسون شد دل من

سوخت سودای تو سرمایه عمرم ای دوست
می نپرسی که در این واقعه چون شد دل من

بی نشان گشتم و جستم چو نشان از دهنش
بر لب آب بقا راهنمون شد دل من

به تولای تو ای کعبه ارباب صفا
پیش اهل حرم و دیر زبون شد دل من

زلف بر چهره نمودی تو پریشان و نگون
که سیه روز از آن بخت نگون شد دل من

روی بنما و زمن هستی موهوم بگیر
سیر از زندگی دنیی ِ دون شد دل من

تا که از خال لبت نکته موهوم آموخت
واقف سرِّ ظهورات بطون شد دل من

ای صفا نور صفائی به دل شیدا بخش
تیره از خیرگی نفس حزون شد دل من

علی اکبر شیدا
۰ نظر ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۱۲
هم قافیه با باران

گفتند از شراب تو میخانه‌ها به هم
خُم‌ها به وقت خوردن پیمانه‌ها به هم

تو آن حقیقتی که تو را مژده می‌دهند
اسطوره‌های خفته در افسانه‌ها به هم

هر خانه‌ای منارة الله‌اکبر است
این‌گونه می‌رسند همه خانه‌ها به هم

وقتی که شمعِ جمع تو باشی چه دیدنی‌ست
دل دادن دوباره پروانه‌ها به هم

چون دانه‌های رشته تسبیح با همیم
در هم تنیده سلسله دانه‌ها به هم

اعجاز بی‌نظیر تو عشق است و عشق تو
ما را رسانده از دل ویرانه‌ها به هم...


رضا نیکوکار

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۴ ، ۲۲:۰۶
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران