هم‌قافیه با باران

۵۷ مطلب با موضوع «شاعران :: نغمه مستشار نظامی» ثبت شده است

گفتم: چه برای تو به جا مانده از این عشق؟
فرمود: همین عشق، همین عشق، همین عشق!

در باغِ خدا دلشده بودیم و خدا خواست
ما را به نگاهی بکشانَد به زمین، عشق‎

تردید در آیینۀ صاحب‌نظران نیست
وقتی که رسانده است دلم را به یقین، عشق

گفتند: «چو مُردید همه روح‌پذیرید»
گفتند: «بمیرید! بمیرید! در این عشق»

عشق است نخستین گلِ روییده در این دشت
در راهِ شهیدانِ چمن، مذهب و دین: عشق

در همهمۀ تلخِ خبرهایِ پر از درد
شادا نمکین زخم تو، شادا شکرین عشق

بر هر ورقی نقش تو افتاد، غزل شد
در هر غزلی قافیهٔ قاف‌نشین: عشق‎

تا دوست، مرا ساده و دلداده ببیند
دل را به همین حالِ غریبانه ببین، عشق!

ای چشم غزل‌پرورِ آهو! نگران باش
با دلهره بوده است هر آیینه قرین، عشق

دلگرمیِ پایانِ همهٔ دلهره‌هایی
ای خوبترین، خوبترین، خوبترین: عشق!

نغمه مستشار نظامی
۰ نظر ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۲۵
هم قافیه با باران

امیر قافله عشق تخت و تاج نداشت
خیال داشتن قصر و برج عاج نداشت

نخواست گرد زمین روی دامنش باشد
که مالکیت باغ خدا خراج نداشت

بهای قصر بهشت است ذکر او هرچند
میان تیره دلان سکه اش رواج نداشت

به زیر سایه نخلش رطب چه شیرین است
که برکت شجرش را درخت کاج نداشت

پل قیامتشان بود، درسقیفه شکست
علی به بیعت نااهل احتیاج نداشت

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۲۸
هم قافیه با باران

دو چشم سبز و صمیمی برای من نگران
به عاشقانه ترین طرز عاشقان جهان

دو دست گرم و دوتا شانه، آشنا و قوی!
پناهگاه دو تا چشم قهوه ای جوان

متین و ساکت و آرام می رسد از راه
سلام می کند و باز هم دوباره همان

صدای گرم و بم و مهربان و مردانه:
«بیا برای پدر شعرهای تازه بخوان

بخند و شادی کن، نازنین من اما
مواظب گل من باش در مسیر زمان

مواظب گل من باش، دختر خوبم!
که شاخه اش نرود زیر پای رهگذران»

دو روح مشترک و سبز: مادر و پدرم
دو قلب پاک و صمیمی برای من نگران!

پدر عزیزترین مرد شعرهای من است
و عاشقانه ترین شعر شاعران جهان!

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۱۰
هم قافیه با باران

ن مسیحایی که در زندان غم مصلوب باشد
در مقام صبر ،کاظم برتر از ایوب باشد

 کیست آن کو مثل موسی از شب دریا گذشته
آنکه هم با دشمنان هم دوستانش خوب باشد

کیست آن آیینه ی صد جلوه در ایران درخشان
نام نیکش در زیارت نامه ها زرکوب باشد

کیست آن آرامش دریای نا آرام دنیا
آنکه فرزندش رضای کاشف المکروب باشد

دخترش معصومه باشد،افتخار شیعه نامش
کمترین عاشقانش ابن شهرآشوب باشد

کیست غیر از حضرت موسی ابن جعفر آنکه نامش
حضرت باب الحوائج،حضرت محبوب باشد

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۸:۲۱
هم قافیه با باران
گاهی از کوچه های مدینه،یک صدای قدیمی می آید
بین فرزند و مادر نشان از،گفتگویی صمیمی می آید!
 
عابرانی که در کوچه هستند، یاد یک راز غمگین می افتند
عطر نرگس می آید درین شهر، هر زمان که نسیمی می آید!
 
-مادر این عصر عصر غریبیست، غیبت و غربت و دوری از تو
کمتر از خانه ها عطر یاس و نغمه یاکریمی می آید!
 
مادر اینجا نفس بی تو تنگ است،.کاش آن لحظه نزدیک باشد
آن زمانی که دنیا به سمت مقصد مستقیمی می آید!
 
آن زمانی که قبر عزیزت پشت دیوار پنهان نباشد
مثل عصر پدر خنده آن روز بر لب هر یتیمی می آید!
 *
مادر آرام لبخند گرمی بر لبان پسر می نشاند
باز هم عصر جمعه برای گفتگویی صمیمی می آید!

نغمه مستشار نظامی
۰ نظر ۳۰ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۴۰
هم قافیه با باران

گلم سلام ، نمی خواستم پسر باشی
خدا گذاشته از عشق با خبر باشی

خدا گذاشته تو همدمم شوی در غم
خدا گذاشته تو مادر پدر باشی

گلم ، قشنگ تری از گل و بهار و بهشت
بشر شدی تو که از هر فرشته سر باشی !

خدا تورا به نگاه خودش تبرک کرد
که از هر آنچه که خوبست خوبتر باشی

میان دست تو تسبیحی از ستاره گذاشت
که آفتاب شوی ، مژده سحر باشی !

از آسمان به زمین هدیه داده شد نورت
که نور چشم و عزیز پیامبر باشی !

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۲۲
هم قافیه با باران

جای کسی همیشه دراین شهر خالی است
جای کسی که چشم و چراغ اهالی است

هر چند رفته،راه درازی نرفته است
لحظه به لحظه آمدنش احتمالی است!

پس منتظر بمان،چه کسی گفته عطر سیب،
بال فرشته،لحن اذانش خیالی است؟

 پس اینهمه نشانه تو را می دهد خبر
چشم تو پاسخ جملات سوالی است

 می آیی و گلی به زمین هدیه می دهی
آغاز فصل سبز پس از خشکسالی است

یک گل،فقط گلی که تو باشی بهار عشق
جایش میان اینهمه نوروز خالی است!

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۲۳
هم قافیه با باران

از بس که درد می کشی و دم نمی زنی
حتی خدا به صبر تو تبریک گفته است
خورشید اگر هنوز درخشنده مانده نیز
نام تو را درین شب تاریک گفته است
 
 نام تورا تمامی گلها به احترام
 در ابتدای فصل بهاران سروده اند
 در گوش ماه از خبر آن ظهور سبز
 لبخند یک ستاره نزدیک گفته است
 
 آیینه را مقابل چشمت نگاه دار
 این بی غبار درد تو را درک می کند
 انگار با دهان نگاه و زبان اشک
 با تو هزار نکته باریک گفته است

 از آنچه رفته است به آیینه دارها
 از آنچه می رود به دل بی غبارها
 از آرزوی کهنه چشم انتظارها
 از هر چه بود و رفت به تفکیک گفته است

هرکس به یاد توست تو میبینیش به لطف
 کو عاشقی که یار به حالش نظر نکرد؟
 "ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست!"
حافظ چه قدر درد تو را نیک گفته است!

فصل بهار می رسد و بغض کهنه ام
 در بارش دعای فرج تازه می شود
 گویا خدا رسیدن سال جدید را
پیش از زمینیان به تو تبریک گفته است!

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۲۳
هم قافیه با باران
خوش آن زمانه که تو صبح صادقش بودی
نگاهبان نگاه دقایقش بودی

خوش آن هوا که حضور تو را تنفس کرد
به آن دهان که تو تسبیح ناطقش بودی

 خوش آن زمین که عبور تو را به بوسه نشست
تویی که رازگشای حقایقش بودی

 خوش آن قلم که به شاگردی تو قد خم کرد
تویی که جوهره عشق خالقش بودی

 
خوشا شهادت سرخی که چشم در راهش
خوشا سلاله سبزی که لایقش بودی

 هنوز شش گل ازین باغ مانده تا نرگس
گل ششم گل پرپر شقایقش بودی

 هنوز روشنی مذهب از درخشش توست
که آفتاب پس از صبح صادقش بودی

نغمه مستشار نظامی
۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۲۶
هم قافیه با باران

از بید،مشک می چکد ،از برگ گل،گلاب
بیدار شو درخت جوانم،چه وقت خواب؟

بیدار شو که پیچک و میخک،نسیم و برگ
در رقص آمدند ازین شعرهای ناب

بیدار شو که پنجره دلتنگ عطر توست
دلتنگ رنگ پیرهنت در میان قاب

پیراهن شکوفه ای گلبهی بپوش
تا شبنم از طراوت رویت شود شراب

دلواپس حسودی چشم چمن مباش
اسپند دود کرده برای تو آفتاب

آیینه را مقابل لبهای من بگیر
من زنده ام به عشق غزلهای بی کتاب

بیزارم از دریچه بی برگ و بی درخت
من را به انتظار چرا می دهی عذاب

بیدار می شوی تو ... بهاران خجسته است
بیدار شو جوانه بختم...دگر نخواب

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۲۶
هم قافیه با باران
سپیده روشنی پشت پلکهایت بود
بهار عطر گلی خفته در صدایت بود

ستاره پلک نمی زد مگر پس از چشمت
که ماه مُهر تو،شب فرش زیر پایت بود

بهار های پیاپی نسیم نا آرام
به جستجوی تو در متن این روایت بود

تو آمدی به بهار و نسیم محو تو شد
تو آمدی و نگاهت پر از محبت بود

شبیه معجزه ای آمدی و از آن روز
به هر کجا که رسیدیم از تو صحبت بود

تو را به معجزه تشبیه می کنم؟ هیهات!
که روز رفتن تو شهرمان قیامت بود

میان آینه هایی که صیقلی دادی
هنوز سایه تصویر آشنایت بود

که هر چه گفتم از آن روشنایی جاوید
به قدر یک الف از آیه اشارت بود

که هر چه از قلم افتاد بگذر و بگذار
بگویم از دل اگر قسمتم زیارت بود

نغمه مستشار نظامی
۰ نظر ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۲۴
هم قافیه با باران

این دفتر بی مصرف خط دار، خالیست
در دستهایم جای یک خودکار خالیست

بی خنده ات سخت است بودن،جای دستت
امشب بر این پیشانی تبدار خالی ست

انگار چیزی از وجودم برده باشی
جای دلم از آخرین دیدار خالیست

می خوانی از من شعرهای تازه اما
جای تو در این شعرها بسیار خالی ست!

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۱ آذر ۹۵ ، ۰۸:۰۷
هم قافیه با باران

در طالعت ستاره زیاد است˛ ماه نه!
گاهی شکست هست ، ولی اشتباه نه!

گه گاه در مسیر زمان لیز می خورد
پایت درون چاله! ولی توی چاه نه!

چشمت همیشه منتظر چیز تازه ایست
چیزی شبیه روشنی یک نگاه! نه؟؟؟

دستت به دست های من اما نمیرسد!
قلبت به خلوت دل تنگ من آه ! نه !

گفتی نگو که عشق گناه است خوب من!
حق با شماست البته شاید گناه نه

اما من از کشاکش تقدیر خسته ام!
عمری اسیر عشق تو باشم نخواه نه!

من قسمتت نبوده ام این را قبول کن!
در طالعت ستاره زیاد است ماه نه!!!

نغمه مستشارنظامی

۰ نظر ۱۱ آذر ۹۵ ، ۰۷:۰۷
هم قافیه با باران

آیینه ها یک بار دیگر باز
مارا کنار هم  نشان دادند
تصویر در تصویر در تصویر
تصویر مان را روح و جان دادند

یک دست در آن سوی آیینه
آرام موهای مرا می بافت
آیینه ها آهسته،آهسته
تصویر هامان را تکان دادند

آهسته  بر لبهایمان آمد
حسی شبیه اولین لبخند
تکثیر شد لبخند  در لبخند
عاشق شدن را یادمان دادند

در چشمهای  آشنای  تو
تصویر  چشمان غریبم بود
آیینه های روبروی هم
آیینه ای از این به آن دادند

آن قدر عاشق می شدیم آن روز
که در تمام عمرمان هرگز...
تا مردمان شهر آیینه
مارا نشان آسمان  دادند

از گوشه ای از آسمان سنگی
افتاد بر آیینه ها،بر ما
تصویر در تصویر  می مردیم
آیینه  در آیینه  جان دادند

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۱ آذر ۹۵ ، ۰۳:۰۷
هم قافیه با باران

چه قدر منتظرت بودم
چه قدر منتظرم بودی
همیشه در دل من هستی
همیشه تاج سرم بودی

سفر مرا به خودم آورد
سفر مرا به خودم کوچاند
به هر کجا که نظر کردم
تو پیش چشم ترم بودی

چه چیزها که نمی دیدم
چه حرفها که نمی گفتم
چه قدر بغض که می خوردی
چرا که بال و پرم بودی

نه این سفر سفر من نیست
به دوری از تو نمی ارزد
به سمت چشم تو برگشتم
تو مقصد سفرم بودی

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۱ آذر ۹۵ ، ۰۲:۰۲
هم قافیه با باران

اگر یک صندلی در کوپۀ آخر نگه داری
قطاری را فقط یک ساعت دیگر نگه داری

اگر یک ساعت دیگر، کنار کوپه آخر
نگاه مهربانت را به سمت در نگه داری

اگر وقتی کبوتر ها به گنبد بال می سایند
برای بال پروازم فقط یک پر نگه داری

دلم می سوزد و می سازد از خون جگر بالی
اگر تو آتشم را زیر خاکستر نگه داری

اگر شعری برایت باشم و شعر جدیدم را
بخوانم،بشنوی،در گوشه دفتر نگه داری

اگر نام مرا در بین مشتاقان دیدارت
به عنوان کنیز حضرت مادر نگه داری

اگر قسمت شود پای پیاده می رسم،باشد
مرا وقت شفاعت در صف محشر نگه داری

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۹:۰۳
هم قافیه با باران

مسافر است و اگر چه شبانه می گذرد
خودت ببین که به این کوچه ها چه می گذرد

مسافر است و نماز شکسته اش حتی
شکسته شانه شب را چرا؟ چه می گذرد؟
 
سکوت می کند و در قنوت می گرید
در این دقایق دیر آشنا چه می گذرد؟
 
غریبه نیست خدا، خوب خوب می داند
در این زمانه چه دیده است، یا چه می گذرد
 
پدر که موسیِ این قوم بود را کشتند
حساب کن که دگر با رضا چه می گذرد
 
رضا به داده او داده است، شکی نیست
به دل، به داده او داده ها چه می گذرد؟!
 
سلام می کند از دور بر کبوتر توس
میان سجده او با خدا چه می گذرد
 
صدای گریه انگور می رسد از دور
مسافر صفر از این سرا چه می گذرد

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۸:۰۳
هم قافیه با باران

شوق وصال داری ازین شوکران بنوش
مثل پدر درست زمان اذان بنوش

یک جرعه سمت مسجد کوفه نگاه کن
یک جرعه هم به سمت گل بی نشان بنوش

وقتش رسیده تا جگرت خون به پا کند!
یک جرعه با نیابت لب تشنگان بنوش

وقتی کنار علقمه دیدی دو دست سرخ
با مشک تشنه اشک بریز و از آن بنوش!

از کربلا به شام ببر خون تازه را
این جرعه را کنار یتیمانمان بنوش!

یک جرعه را به خاک بریزان و سجده کن
در سجده از طراوت هفت آسمان بنوش

وقتی به چند جرعه آخر رسید شعر
آهسته...جرعه جرعه... شهادت بخوان،بنوش

آن جام را رها کن و این جام تازه را
از دستهای سبز امام زمان بنوش!
#
نوشیده ای و واعطشا گریه می کنی
گمنام در لباس عزا گریه می کنی
#
ماه از دل شکسته تو تا خبر گرفت
پشتش هلال تر شد و نام صفر گرفت

وقت سفر رسید و کسی آب هم نریخت
پشت کبوتری که غریبانه پر گرفت

تنها تر از بقیع به دورت طواف کرد
خاکی که اسمان تو او را به بر گرفت

زهر،از خجالت تو عرق کرد در سبو
جوشید و در دهان تو طعم شکر گرفت
 
از شش جهت نشانه گرفتند عشق را
تابوت تیر خورده دلش را سپر گرفت

خواهر چه قدر کرب و بلا پیش چشم داشت
وقتی سراغ داغ تو را از جگر گرفت!

این داغ سالهاست درین خاک مانده است
این شعله بارهاست که در خشک و تر گرفت

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۷:۰۲
هم قافیه با باران

هرگز به من نمی خورد این اتهامها
بی شک به دست باد شکستند جامها

وقتی که یک ستاره ندارم چه فایده
هرشب بجای ماه بیاید به بامها

قلب به خون تپیده ما را حلال کرد
می خواست اجتناب کند از حرامها

شعرم حرام شد که به پای تو ریختم
مانده است ننگ عشق برایم به نامها

این قهوه های تلخ کسی را نمی کشند
از بس که زهر ناب چشیدند کامها!

گفتند او هنوز به عشق (تو) مبتلاست!
اصلا به من نمی خورد این اتهامها!

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۶:۰۲
هم قافیه با باران

کاشکی بارون بزنه تا دوباره بهم بگی
دوست دارم قدم زنون تا ته این دنیا بریم

آروم آروم بخونیم ترانه های کهنه رو
آروم آروم از طناب آسمون بالا  بریم

کاشکی بارون بزنه تا بتونم گریه کنم
فکر کنی اشکی که روی گونه هامه  بارونه

فکر کنی وقتی که نیستی تو دلم تنگ نمی شه
فکر کنی صبورم و دور شدن از تو آسونه

داره بارون می باره .پنجره ها رو وانکن
تا سرانگشتای بارون روی شیشه ها باشه

آسمون دلش گرفته اینقده نگاش نکن
حق داره گریه کنه بذار یه کم تنها باشه

نغمه مستشارنظامی

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۵ ، ۲۱:۱۴
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران