هم‌قافیه با باران

۳ مطلب با موضوع «شاعران :: امیرعلی سلیمانی» ثبت شده است

خاتون پریشان است امشب ، ساز غم انگیز شبان را
آوای نی دیری ست برده ست ، هوش تمام دختران را

چوپان منم ، دلگیر از شهر ، خاتون تویی ، خلخال در پا
هنگام دلتنگی ست ، بشنو ، آواز دلگیر بنان را

در خنده ات تصویر هایی ست ، از خنده ی ماه و ستاره
من عاشقانه دوست دارم ، این خنده های همزمان را

در استکان ها هر چه باشد ، میخانه ها خوب و خراب اند
امشب به یکسانی رساندی ، طعم شراب و شوکران را

از چشم های مهربانت ، وقتی می افتد اشک بر خاک
گاهی نمی فهمند مردان ، فرق زمین و آسمان را

دیروز من دلواپسی بود ، امروز من دلتنگ بودن
هم دوست دارم آن زمان را ، هم دوست دارم این زمان را

عطر خراسانی نوشتن ، در مایه ی هندی عراقی ست
وقتی که شاعر ها بخوانند ، این دلبر ابرو کمان را

امیر علی سلیمانی
۰ نظر ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۸
هم قافیه با باران
هرگز به مو سپیدی این رو سپید نیست
آنکس که تربت پسرش ناپدید نیست

برفی که جای خاک به گیسو نشسته است
برف است، برف پیری، برف امید نیست

ای مرد! مادر تو جوان بود پیر شد
این معجزات از غم دوری بعید نیست

ساعت، سکوت، سردی و سختی و صبر و سوز
این هفت سین سفره، سزاوار عید نیست

از آفتاب هر چه نوشتند شرح اوست
از وصف نور هر چه بگویم جدید نیست

همراه هر صدای دری مرد و زنده شد
حالا بگو که مادرت آیا شهید نیست؟

امیرعلی سلیمانی
۰ نظر ۰۸ مهر ۹۵ ، ۱۰:۴۰
هم قافیه با باران

ای لبت از هر چه باغ سیب، شیرین بیش‌تر
کِی به پایت می‌شود افتاد از این بیش‌تر؟

ترس دارم عاشقانت، مست و مجنون‌تر شوند
روبه‌ری خانه‌ات بگذار پرچین، بیش‌تر!

ماه؛ سیری چند! هر شب با وجودت ای پری
موج دریا می‌رود بالا و پایین، بیش‌تر

وصف آسانی است... هر چه خنده‌هایت کم شوند
شهر پیدا می‌کند شب‌گرد غمگین، بیش‌تر

آن بهاری که نسیمت را ندارد بهتر است
هر شبِ عیدش ببارد برف سنگین، بیش‌تر

خواب دیدم «نیستی»، تعبیر آمد «می‌رسی»
هر چه من دیوانه بودم، ابن‌سیرین، بیش‌تر!

امیرعلی سلیمانی

۰ نظر ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۴
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران