هم‌قافیه با باران

۶ مطلب با موضوع «شاعران :: عباس خوش عمل کاشانی» ثبت شده است

دلم  چو  غنچه  به  گلزار   زندگی  تنگ  است
به  چهره ی  گل  طبعم  ز رنج  آژنگ  است

اسیر  نفس  حرون خودم  چه جای خروش
که هرچه میکشم ازدست این قوی چنگ است

جمال  دوست  طلب  گر کنی به دل پرداز
که عمر طی  شد  و آیینه ی تو را زنگ است

در این زمانه  که گلزار  با طـــراوت شعر
مقام   جلوه ی  زاغان  زشت  آهنگ  است

کمال  بی خردی  بین  که بر سر القاب
میان  داعیه داران  شاعری  جنگ  است

اگر  چه  بی هنران  می زنند  لاف  گزاف
حنایشان  بَرِ  ارباب  فضل بی رنگ است

گزافه گو که ز بی مایگی  شود مغرور
دلش   سیاه  ز  تاثیر  زنگ  نیرنگ است

شگفت   نیست  که  بی  دانش  ادّعا  دارد
همیشه  مفلس  نادان دچار این ننگ است

کسی  که  مشق  الفبا  نموده  می داند
که  بین  خواجه و خواجوهزارفرسنگ است

غلام  همّت  آن  رند  عافیت  سوزم
که  بیقرار می ناب و نغمه ی چنگ است

نه    بر    شعار  نظر می کند نه بر اشعار
نه  شاعرست ونه ملّاست بلکه یکرنگ است

به  جستجوی  مقصّر در  این میانه مباش
که این نتیجه ی تحریف وضعف فرهنگ است

یکی  به شهرت کاذب دلش خوشست و یکی
کمیت زندگیش مثل «خوش عمل»لنگ است!

عباس خوش عمل کاشانی

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۲۱
هم قافیه با باران
دلم میخواد زن از داعش بگیرم
زنی کم عقل و بـی دانش بگیرم

یکی تکفیــری بــوکـو حرامی
بــرای سلــب آسایــش بگیرم

عباس خوش عمل کاشانی
۰ نظر ۱۱ مهر ۹۴ ، ۰۹:۱۸
هم قافیه با باران

بارالها از تو می خواهــــم چـــو کـور موصلی

هم به من ثــروت عطا فرمایی و هم خوشگلی

 

صبحها صبحانه شیــر و خامـــه همراه عسل

ایضـــا انـــواع مــربّـــاجـــات و نـــــان فلفلی

 

چاشتانه هـــر چـــه باشد ، از غذاهای سبک

ظهرها مرغ وفسنجان ، شام کوفته ی قلقلی

 

فـــرش زیـــرم پرنیـــان باشد به جای بوریا

بر سر من چتــــر سلطانی ، نه سقف کاگلی

 

زیر پایـــم مرکبــــی باشــد نه کم از پورشه

خستـه ام از خــــودرو اسقـــاط شبه هندلی

 

باغ و ویلا مرحمـــت فرمــا به بابل یا نطنز

این یکی چون قصر شاهی،آن چوباغ بابلی

 

پولم از پـــارو ببر بالا که بی حـد خسته ام

از تهیدستـــی ، نـداری ، نرگدایی ، سائلی

 

پیرزالی دارم اورا زیدخودکن ، در عوض

قسمتـــم فرمـــا نگاری ســروانــدامی دلی

 

درزمستان زیرکرسی خفته باشد تنگ من

فصـــل تابستـــان کنـــارم در پلاژ ساحلی

 

در جهانی کــــز مکافات عمل غافل شدن

دارد آیـــات فراوانی چـــو عصـر جاهلی

 

بارها تا مرز مردن برد و حالم را گرفت

نقمـــت بی خانمانی ، نکبــت بی منزلی

 

خواند برگوشم هزار وسیصد وهفتادبار

مرگ ، آهنگ مبارکبـاد و شعر محفلی

 

مدح دنیای دنی کردم به جـای قدح آن

هرچه گفتم یا نوشتم بود شرح بزدلی

 

برجنون آخر گراییدم که در بازاردهر

هیچ سودی همچوبهلولم نبودازعاقلی

 

دلبری خواهم کمان ابروکمرباریک نغز

کونهدازصبح تاشب موی خودمیزانپلی

 

دلبری خواهم که بااودرسفریادرحضر

نگذرد عمـرم مگر مانند عهد چلچلی

 

دلبری خواهم نه نازابل چونخل بارور

کآوردبهرم پس ازچندی دودوجین فسقلی

 

دلبری از تنبلی دور و به ورزش آشنا

تا رهــا ســازد تن و جان مرا ازکاهلی

 

نام اوکوکب نه وشوکت نه و بلقیس نه

بل نیوشـــا و مریــلا و فلـــور و نازلی

 

یا بگیراز«شاطر»مفلوک جان مختصر

یا بده هرآنچه خواهداز تو بی امّا ولی

عباس خوش عمل کاشانی
۰ نظر ۰۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۴
هم قافیه با باران
در گوشـــه ی انــزوای خـود پا برجام
چشمی دارم بـه مــاه و چشمی بر جام

چون راز «کلید» را نمی دانم چیست؟
مانده ست که سـر در آورم از برجام!

عباس خوش عمل کاشانی
۰ نظر ۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۶:۱۴
هم قافیه با باران

خــــراب از میگســـاری هــای نامحـــدودم این شبها

بزن مطـــرب که سرمســـت از نوای رودم این شبها

 

بـه مستی ذکـــــر یاســـبّوح و یاقـــــدّوس می گویم

که محکمتر شـــــود عهــــد من و معبودم این شبها

 

عجـــــب حـــال خوشی دارم کـــه در پیمانه پیمایی

مسیر کعبــــه ی مقصــــــــود را پیمودم این شبها

 

به مـــــی سجّـــاده رنگین کردنم شوری دگر دارد

که با هر سجـده بر سرمستی ام افزودم این شبها

 

دعایم در هـــوای استجابـــــت نـــــوربـــــار آمد

که دست افشان به هربزمی شراب آلودم این شبها

 

به محــــراب دعـــا خوش می نماید پرتوافشانی

درخشانتر ز خورشید اختــر مسعودم این شبها

 

گهی خندان ز بــوی می گهی نالان ز سـوز نی

کجا یک لحظه از تسبیح غافل بودم این شبها

 

در مسجـــد به رویم بست وقتی زاهــد خودبین

کلید از می به دست آوردم و بگشودم این شبها

 

بیا ای ساقـــی و تطهیــــر کن از آب آتشگون

قسم بر آیــه ی تطهـــیر تار و پودم این شبها

 

ز سکر باده ی توحیـــد بود از ساغر وحــدت

رهایی گر ز کثـــرت یافتـــم آسودم این شبها.


عباس خوش عمل کاشانی

۰ نظر ۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۰:۱۱
هم قافیه با باران
 نامه ای روی پاکــت سیگار
می نویسم به یــار لاکردار:

ای که گویی نبردی از یادم
به سکوتم برس نه فریادم!

عباس خوش عمل کاشانی
۰ نظر ۰۹ مهر ۹۴ ، ۰۹:۰۷
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران