هم‌قافیه با باران

۱۳ مطلب با موضوع «شاعران :: مهدیه لطیفی ـ مهدی استخر» ثبت شده است

از کوفه می آمد، از کوفیان، نامه
از کوفیان آمد هی بی امان، نامه
اصلا گره خوردست با داستان، نامه

نام از تو می ماند، از دیگران، نامه
نامه زیاد آمد اما امان نامه.....

یعنی مگر چیزی شیرین تر از جان است
یعنی بیا با ما تصمیم آسان است
ما را غم دین نیست ما را غم نان است

زخمی  در این دل بود حرفی در آن نامه
نامه زیاد آمد اما امان نامه....

از دور می آمد هی صف ب صف دشمن
از دشت سر میزد، مثل علف دشمن
از یک طرف زینب، از هر طرف دشمن

این روضه ی باز و این روضه خوان، نامه
نامه زیاد آمد اما امان نامه...

یعنی اگر پرسید:« عباس کو زینب؟»
گیسو پریشان کن چیزی نگو زینب
من می روم، فردا، تو باش و او، زینب

هم نامه بر گم شد هم ناگهان نامه
نامه زیاد آمد اما امان نامه....

هفتاد و دو ساقی، هفتاد و دو باده
بر روی نی با هم، دلدار و دلداده
از روی نی میدید ، سربسته افتاده

در زیر پاهای یک کاروان، نامه
نامه زیاد آمد،
حتی
امان نامه...

مهدی استخر
۰ نظر ۲۱ مهر ۹۵ ، ۲۱:۲۹
هم قافیه با باران
فکرش اصلا شدنی نیست خودش میداند
او به من آمدنی نیست خودش میداند

انقدر یاس و سمن دور و برش ریخته که
نوبت یاسمنی نیست خودش میداند

رژ لبهاش قشنگند نه اندازه ی لب
هر عقیقی یمنی نیست خودش میداند

بوی چین میدهد این دامن چین چین شده اش
رقص هایش وطنی نیست خودش میداند

من که امکان پیمبر شدنم هست ، اما
او، اویس قرنی نیست خودش میداند

مهدی استخر
۰ نظر ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۱
هم قافیه با باران

باید می گذاشتی عاشقت بمانم
عشق چیزی نیست
که هر دقیقه
هر روز، اتفاق بیفتد
اگر افتاد
باید دو دستی چسبیدش
باید می گذاشتی دو دستی بچسبم
به قایق هایی که نجاتمان می دادند
به رویاهایم
به عشق
زندگی اقیانوس دیوانه ای ست...

مهدیه لطیفی

۰ نظر ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۷
هم قافیه با باران

خداحافظی بوق و کرنا نمی خواهد

خداحافظی دلیل

بحث

یادگاری

بوسه

نفرین

گریه

...

خداحافظی واژه نمی خواهد!


خداحافظی یعنی

در را باز کنی

و چنان کم شوی از این هیاهو

که شک کنند به چشم هایشان

به خاطره هایشان

به عقلشان

و سوال برشان دارد

که به خوابی دیده اند تو را تنها!؟

یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده!؟


خداحافظی یعنی

زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری

و دستِ آشنایی ات را پیش از دراز کردن

در جیب هایت فرو کنی

و رد شوی از کنار این سلام خانمان سوز

خداحافظی

"خداحافظ" نمی خواهد!


مهدیه لطیفی

۱ نظر ۲۵ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۳۵
هم قافیه با باران

ﻣﺎ ﺳﻼم ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺪﻫﮑﺎرﯾﻢ

ﮐﻪ اداﻣﻪ ی ﻫﺮ ﮐﺪاﻣﺸﺎن

ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ دﯾﻮاﻧﯽ ﺷﻮد!

ﯾﺎ رﻣﺎﻧﯽ ...


و ﺑﻌﯿﺪ اﺳﺖ

ﺳﻼم ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ از ﺧﯿﺮﺷﺎن ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ،

از ﻣﺎ ﺑﮕﺬرﻧﺪ !


ﻻاﻗﻞ رد ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮی،

ﺑﯽ ﻫﻮا ﺑﮕﻮ:

”دوستت دارم”


و ﺗﺎ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ

ﻻی ﺑﻪ ﻻی ﺟﻤﻌﯿﺖ ﮔﻢ ﺷﺪه ﺑﺎش!


مهدیه لطیفی

۰ نظر ۰۷ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۴۴
هم قافیه با باران

آغوش تو

مترادفِ امنیت است

آغوش تو

ترس های مرا می بلعد

لغت نامه ها دروغ می گفتند

آغوش

یعنی پایان سر درد ها

یعنی آغاز عاشقانه ترین رخوت ها

آغوش تو یعنی "من" خوبم!

بلند نشوی بروی یک وقت!

بغلم کن

من از بازگشتِ بی هوای ترس ها

می ترسم ... . . .


مهدیه لطیفی

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۴۵
هم قافیه با باران

برای ماهی

با سه ثانیه حافظه


تنگ و دریا یکی ست!

دست من و شما درد نکند 


که دل تَنگ آدم ها را

با یک عمر حافظه


توی تنگ می اندازیم

و برای ماهی ها دل می سوزانیم!


مهدیه لطیفی

۰ نظر ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۴
هم قافیه با باران

به جهنم که نیستی!

مگر مغول ها یک قرن ِ تمام حمله نکردند؟

مگر نگذشت!؟

نبودن ِ تو هم می گذرد!


مهدیه لطیفی

۰ نظر ۱۳ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۰
هم قافیه با باران

بیرون این خانه ،

این سنگ‌هایی که به پایم می گیرند و

رفتن را درد آورتر می کنند،

همان هایی اند

که سرت به آن ها خواهد خورد ...

 

مهدیه لطیفی

۰ نظر ۲۵ دی ۹۳ ، ۲۰:۲۱
هم قافیه با باران

گیرم همه جای جهان جهنم!

گیرم دست های زمین
بی بذر و
بی خنده
گیرم چنته ی زمان
بی عشق و
بی "هر چه تو می گویی" اصلا!

کافی بود کمی
فقط کمی
پنجره را باز کنی...!
زندگی

از پنجره های بسته رد نمی شود!

 

مهدیه لطیفی

۰ نظر ۲۴ دی ۹۳ ، ۲۳:۴۸
هم قافیه با باران

سرد
یعنی تو
که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که من نیستم

 

گرم
یعنی تو
که هر نگاهت داغ می شود بر دلم
برای بعد ها
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که منم

 

آب
یعنی تو که بر سرم می ریزی
پاک
از ابرهای دلتنگِ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند
به جای هر غسلی
به جای هر بارانی

 

خاک
یعنی خاک بر سر لحظه هایی
که ما مال هم نیستیم!

 

خلاصه
خورشید
کتاب
کفش
کلید
کلمه
همه شان تویی
به تنهایی!

 

تنهایی
یعنی تو
که نمی دانی بی من
چقدر تنهایی!

 

مهدیه لطیفی

۰ نظر ۲۴ دی ۹۳ ، ۲۳:۴۸
هم قافیه با باران

احساس

سنگ خارا نیست

که همین طور بماند و

بماند و

بماند...

 

احساس مثل شاپرک

مثل عطر

می پرد!

درست توی همان روزهایی که دوستت دارم

دوستم داشته باش!

 

مهدیه لطیفی

۰ نظر ۲۴ دی ۹۳ ، ۲۳:۴۸
هم قافیه با باران

دوره ای ست که همه
حتی در نهایت حیرت تو
دوست داشتن را با خط کش هاشان
سانت می زنند
تا مبادا یک جایی
یک چیزی
کم باشد
فدای سرم که تا نهایت پستی قد کشیدی
و کارت به جایی کشید
که خط کش به دست
مقایسه ام می کنی با این و آن
همان دو سه تا باران
همان یک بوسه
همین که شاعر شده ام حالا
عمری را کفایت می کند.

 

مهدیه لطیفی

۰ نظر ۲۴ دی ۹۳ ، ۲۳:۴۸
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران