هم‌قافیه با باران

۲۴ مطلب با موضوع «شاعران :: محمدجواد شاه بنده» ثبت شده است

جمعه ها شعر من انگار تو را می خواند
قلم و کاغذ و خودکار تو را می خواند

چشم،با اینکه شده خیره به راهت اما
پلک تا می زند هر بار تو را می خواند 

جمعه ها حس عجیبی ست میان من و دل
دل آواره به تکرار تو را می خواند 

مهدی فاطمه آقا به فدای قدمت
کوچه پس کوچه و بازار تو را می خواند

هر زمان از غم تو تکیه به دیوار زدم
باز دیدم در و دیوار تو را می خواند 

کربلا،شام،نجف،تربت اعلای بقیع
جمکران،در طلب یار تو را میخواند 

باز هم جمعه و صد حرف به دل مانده و من
شعر با ناله و اصرار  تو را می خواند

محمدجواد شاه بنده
۰ نظر ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۵۹
هم قافیه با باران
خوابیده در میانه ی گلها، ببوسمت
زیبا ، بیا که واله و زیبا ببوسمت

فرهاد می شوم، و چه شیرین شود لبت
مجنون شوم ،شبیه به لیلا ببوسمت

چون طعم ناب سیب بهشتی ست هر لبت
آخرتو را  به کوچه ی حوا ببوسمت

امروز اگر نشد گذری میکنم ز شب
تا در طلوع مشرق فردا ببوسمت

آید بهار تا که شود غنچه آن لبت
در این بهار معجزه،آیا ببو سمت؟

قصری فراهم آمده در خانه ی دلم
یک شب بیا به خانه ی من تا ببوسمت


محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۱۹ آبان ۹۴ ، ۰۹:۰۴
هم قافیه با باران
زیبا تر از مهتاب ،زیبای زیبایی
سر هر طرف بردم ،دیدم که آنجایی

چشمان من عمری مبهوت روی تو 
جامی بده از آن چشمان شهلایی

دیدم که دستت را مهتاب می بوسد
مهتاب ،آری تو مهتاب شبهایی

دیوانه ام کردی ،مجنون مجنونم
آیا تو هم اینجا لیلای لیلایی؟؟

من را مسلمان کن با بوسه ای شیرین
پرهیز جایز نیست از سیب حوایی

محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۱۸ آبان ۹۴ ، ۲۳:۰۳
هم قافیه با باران
وقتی نگاهت جای من مبهوت دیوار است
سهم من از رؤیای با هم بودن آزار است

در دام ابروی کجت صد صید افتاده است
در حلقه ی مویت هزاران مَرد بر  دار است

هر مؤمنی با دیدنت لاقید می گردد
حتی طبیب از دیدن روی تو بیمار است

اینجا تمام شهر شودای تو را دارند
نام تو وردی بر زبان کوچه بازار است

بر من نگاهت تیغ زهر آلود پولاد است
لطف نگاهت مرهمی بر درد اغیار است

قدری کنار خود تحمل کن وجودم را 
در ساقه ی هر گل بدون شک غم خار است

ما هر دو هم را دوست داریم و ولی اینجا
دنیای پنهان کاری و دنیای انکار است

محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۱۸ آبان ۹۴ ، ۲۱:۰۲
هم قافیه با باران
می نشینم در پس دیوارها
خسته ام از حسرت دیدارها

کاش بودی کاش بودی کاش،کاش
آه ،از اندوه این تکرار ها

از خیال و دوری و دلواپسی
جان به لب هایم رسیده بارها

بر خودم می پیچم از انبود درد
مثل پیچ و تاب های مارها 

از گلستان تنت با بوی یاس 
سهم چشمانم فقط شد خارها

کشف کردم،،خال لبهای تو بود
علت بیماری بیمارها 

من به چشم دوستان دیوانه ام
مثل مست از منظَر هوشیارها

خسته ام،غمگین و با چشمان خیس
می نشینم در پس دیوارها


محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۸:۰۲
هم قافیه با باران
من مات ماه روی توام، ماه مات من
چشمم به راه خیره شد و راه مات من 

چون یوسف از جفا به دل چاه رفته ام
دیدم که چشمه های دل چاه مات من...

یک شب کنار پنجره عکس تو بود ومن
شب، گاه مات روی تو شد گاه مات من

در هر نفس که می کشم اینجا بدون تو
صد  آه و ناله دارم و هر  آه مات من

در بازی از نگاه تو سر باز می زنم
سرباز مات شاه تو و،شاه مات من...

محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۲:۱۳
هم قافیه با باران
من فدای لب و آن چال کنار لب تو 
آلت قتل من آن خال کنار لب تو 

قهوه ای خوردی و مالیده کنار دهنت
چشم را خیره کند، فال کنار لب تو 

گوشه ای از لب تو لای دو دندانت رفت
وای بر  شاعر از  احوال  کنار لب  تو 

یوسف شعر من از چاه رها گشت ولی 
باز  افتاد  به  گودال  کنار  لب  تو 

خنده ای کردی و اشعار تمام شُعرا
مثل من گشته لگد مال کنار لب تو 

من که در دل غم صد حاجت مدفون دارم
می رسم  بر همه  آمال  کنار  لب  تو 

محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۹
هم قافیه با باران
«ای لبت انگور یاقوتی و چشمانت عسل»
از لب و چشمان تو گفتم ،پدید آمد غزل

باز شعر  و  باز دوری  تو و دریای  چشم 
واژه ی بیچاره  هم افتاد  در عمق  هَچَل

حلقه ی موی  تو  گِردا گِرد  ماه  صورتت
 می شود  مثل عروس  آسمانی ها، زُحل 

دوریت در حدِّ  کافی  باعث  آزار  هست 
لحظه ای را  در  خیلاتم   بمان  پس  لا اقل 

در  معمای خم  گیسوی  تو  وا  مانده ام 
می نشینم   چِلِه تا  شاید  بیابم  راه  حَل 

خانه زادت هستم و خانه به دوشم کرده ای 
من خراب چشم  شهلای  تو  بودم  از  ازل

می نویسم  از  تو  و  می لرزد از پا تا  سرم 
مثل  اینکه  دفترم  خوابیده بر  موج  گسل 

خوردن  مِی  از لبانت احسن الاعمال  شد
من  مسلمان  تو ام  حی  علی  خیر  العمل 

لحظه  لحظه  زندگی  یعنی  نگاه  نافذت 
چشم میبندی و از در می رسد شاه اَجَل


محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۳:۴۷
هم قافیه با باران
دختر شاه پری بی وقفه از این جا برو
هی نکن دیروز و هی امروز و هی فردا برو

زنده می مانم من اینجا در غروب لحظه ها
یا که می میرم از این بی رحمی دنیا برو

من که مجنونم تو مجنون تر از اینهایم نکن
پس نشو لیلاتر از لیلایی لیلا برو

قسمت من نیستی،هرگز نبودی راستی
نقش معشوق پریشان را نکن ایفا برو

در قمار عشق من بازنده ای دیرینه ام
باختم در بازی این باری بیجا برو

دل پریشان می شود هر بار تا می بینمت
دختر شاه پری بی وقفه از اینجا برو


محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۰:۴۶
هم قافیه با باران
چادرت را بر ندار و با دلم بازی نکن
حرفی از رفتن نزن اینقدْر لجبازی نکن

با نگاه ساده ات آتش نشاندی در دلم
این جهنم را ببین،اینگونه طنازی نکن

روسری مشکی و چشم آبی و لب انگور سرخ
لااقل با عشوه هایت صحنه پردازی نکن

قافیه سخت است اما من فراهم می کنم
پیش من هی صحبت از اشعار شیرازی نکن

تیر مژگان را نشاندی در کمان ابروان
سمت من با اخم لطفا تیر اندازی نکن

گر چه من رندانه می رقصم به هر آهنگ تو 
لا اقل هر لحظه خود را غرق یک سازی نکن

عمر من لحظه به لحظه صرف این یک بند شد
چادرت را بر ندار و با دلم بازی نکن

محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۶
هم قافیه با باران
مهتاب نشسته بر جبینت بانو 
خورشید نگاه آتشینت بانو 

آنقدْر جمال ناب تو نایاب است
صد لاله نشسته در کمینت بانو

از غنچه ی نیمه باز گل زیباتر
آن خنده ی دلکش و وزینت بانو

قوس و قزح از خجالتش مخفی شد
در آبی چشمِ چون نگینت بانو 

پیراهن یوسف است بر چشمانم
آن عطر ملیح آستینت بانو 

من مدح تو می کنم قلم می گرید 
از بس که شده دلم حزینت بانو 

لطفی کن و یک نگاه ارزانی کن 
بر سائل خاک سر زمینت بانو 


محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۰:۴۵
هم قافیه با باران
می نشینم در پس دیوارها
خسته ام از حسرت دیدارها

کاش بودی کاش بودی کاش،کاش
آه ،از اندوه این تکرار ها

از خیال و دوری و دلواپسی
جان به لب هایم رسیده بارها

بر خودم می پیچم از انبود درد
مثل پیچ و تاب های مارها 

از گلستان تنت با بوی یاس 
سهم چشمانم فقط شد خارها

کشف کردم،،خال لبهای تو بود
علت بیماری بیمارها 

من به چشم دوستان دیوانه ام
مثل مست از منظَر هوشیارها

خسته ام،غمگین و با چشمان خیس
می نشینم در پس دیوارها


محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۸:۴۴
هم قافیه با باران
احساس با من بودنش را دوست دارم
عطر اقاقی تنش را دوست دارم 

با پلک های پنجره چشمم عجین است
از بس از آنجا دیدنش را دوست دارم

رنگ بنفش و برگ های  سبز  و زردِ
گل های روی دامنش را دوست دارم

یک دکمه از پیراهنش جا مانده پیشم
آن دکمه ی پیراهنش را دوست دارم

وقتی که سمتم می دود با سرعت نور 
وای،،، از نفس افتادنش را دوست دارم 

گفتم به شوخی دور شو،هی گریه می کرد
این سختی دل کندنش را د‌وست دارم

هرگز نگاهم خیر بر خورشید و مه نیست
تا چشم های رو شنش را دوست دارم 

تا  آخر  شب مستم  از  مصراع  آخر 
هر صبحدم بوسیدنش را دوست دارم 


محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۵:۴۳
هم قافیه با باران
رفتی و در دل من هُرم تنور است هنوز
نقش یک خاطره در حال نفور است هنوز

باغبان در  پی احیای  گلستانی  خشک
عمر خود داد ولی سخت و صبور است هنوز

بوی پیراهن یوسف به مشام آمده است
چشم یعقوب ولی در پی نور است هنوز 

من مسلمان رُخت می شدم اما افسوس
رفتی و در کمد خانه زبور است هنوز

اشک چشمان تو در باغچه ام  ریخته بود 
سیب این باغ هم از اشک تو شور است هنوز

سال ها  میگذرد  رفتی  و تنها  ماندم 
در سرم فکر تو در حال عبور است هنوز

قلب من  در گِرو  دامن  پر  چینت  مانْد 
راستی  خرمن موهای تو بور است هنوز؟


محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۲:۴۲
هم قافیه با باران
امشب بدون روی تو فردا نمی شود
حتی بدون روی تو دل وا نمی شود

شعرم کنار می رود از وادی غزل
آرایه ها و قافیه زیبا نمی شود

مهتاب در سیاهی شب های بی کسی
گنجی نهفته است و هویدا نمی شود

یوسف که نیستم بگُریزم بیا ببین
عشقی شبیه عشق زلیخا نمی شود

امشب کنار  پنجره  تا  صبح  دفترم 
پُر می شود ز خط خطی و تا نمی شود

من قطره قطره گریه شدم در هوای تو 
چشمم چرا  شبیه به دریا نمی شود 

من هم هبوط کرده ام از چشم های تو 
آدم  بدون  بودن  حوّا  نمی شود 


محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۶ مهر ۹۴ ، ۰۹:۴۱
هم قافیه با باران
عاشقت بودم و انگار نفهمیدی تو
سوختم در تب دیدار نفهمیدی تو

شاعرم کردی و یک عمر شدم آواره
در پی حافظ و عطار نفهمیدی تو

آنقدَر شعر سرودم و نخواندی ،آخر
شدم  از قافیه بیزار نفهمیدی تو 

خواب می بینی اگر خواب به چشمم دیدی
سرّ این شاعر بیدار نفهمیدی تو

تا که دستت گره اش باز شد از دستانم
باز شد پود من از تار نفهمیدی تو 

خنده ات بر دل من ،،باعث بیماری شد
رفت در چشم  ترم  خار نفهمیدی تو 

برده ات بودم و رفتی و شدم بی چاره
باز من ماندم و  بازار نفهمیدی تو 

محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۰
هم قافیه با باران
دوباره بر دل سنگت چرا امان بدهم؟
چرا به پیش نگاه تو باز جان بدهم ؟

نگو که در دل سنگت محبتی داری
نخواه تا که دلم را به تو نشان بدهم 

سزای ظلم تو ظلم است و نا جوان مردی
همان که لایق آنی ،بدان همان بدهم 

نمانده فرصت اثبات عاشقی دیگر
چرا دوباره به دستان تو زمان بدهم

چرا دوباره بگویم ز ابروانت ،هان؟؟؟
بدست دشمن جانم چرا کمان بدهم؟؟

محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۹
هم قافیه با باران
یک عمر نشستم به خفا بر سر راهت
تا رد شوی از راه و کنم سیر نگاهت

شاعر شدنم دست خودم نیست به والله
الهام شودبر من از آن موی سیاهت 

خورشیدْ غزل خوان دو چشمان خمارت
مهتاب شده مات همان صورت ماهت 

در چشم تو صد لشگر کفر است بیا تا
مغلوب شوم یکسره در جنگ سپاهت

چون ماهی افتاده به خاکم ،به چه جرمی
محرومم از آن مرحمت گاه به گاهت 

رفتی و ندیدی که چه آمد به سراغم 
ای کاش غزل بگذرد از جرم و گناهت

تا خواستم اینبار کنم ناله و نفرین
یکباره دلم گفت:خدا پشت و پناهت

محمد جواد شاه بنده
۰ نظر ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۷:۳۸
هم قافیه با باران
شال را از سر نیندازی سرو سامان من
آبرویم را نریزی ،سارق  ایمان من

موجَکی بیرون زد از دریای طوفانی موت
رحم کن بر ناخدای ناشی و بر  جان من

عکس مهتاب تو را دیدم شبی بر لوح جان 
کور شد بر غیر زیبایی تو چشمان من 

خنده کردی و اناری خورد در رویت تَرَک
قطره ای هم شد شرابی بر لب خندان من

در حریم چشم های تو  طوافی کرده ام
سوخت پروانه صفت  پروانه ی سوازان من 

مستی انگور را هرگز  نمیخواهد دلم 
تا که لبهای تو باشد جام تاکستان من 

یوسفم،،،از چاه و از بازار و زندان خسته ام 
بازکن آغوش خود را کلبه ی کنعان من 

محمد جواد شاه بنده
۱ نظر ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۲:۳۷
هم قافیه با باران
دلم گرفته برایت ظهور کن آقا
بیا و از دل تنگم عبور کن آقا

ببین عقیده ی من را به سخره می گیرند
بیا وجود مرا پر غرور کن آقا 

خمار روی تو ام لحظه ای بیا من را
خراب باده ی ناب از حضور کن آقا

بیا و صبح امیدی بگو انا المهدی
و چشم دشمن خود را تو کور کن آقا

همیشه ذکر لبانم و عجل الله است
بیا دعای مرا جورِ جور کن آقا

به بوی پیرهنی یوسفی و زهرایی
بیا و چشم مرا پر ز نور کن آقا

کنار پنجره فولاد،روز عاشورا
بیا و روضه ی غم را مرور کن آقا

محمد جواد شاه بنده
۱ نظر ۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۰:۳۶
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران