ماه آمد و هی دور تو چرخید ...دلش ریخت
با دیدن این منظره خورشید دلش ریخت
نزدیک زمین شد ، همه جا آتشی افتاد
از سوختنت ابر که ترسید ، دلش ریخت
باران زد و لیلای درختان شدی آنروز
باران زد ومجنون تو شد بید ... دلش ریخت
آشفته که در باد سوی خانه دویدی
یک شهر- فقط بوی تو پیچید - دلش ریخت
در راه ترا دیدم و افتادم و هرکس -
آن بغض مرا دید که ترکید دلش ریخت
یکسو زدی از صورت خود موی خودت را
تا آینه چشمان تو را دید دلش ریخت
حسن اسحاقی