آن شب که ترا با دگری دیدم و رفتـــم
چون مرغ شب از داغ تو نالیدم و رفتم
مانند نسیمی که ندانـــد ره خـــود را
دامن ز گلستان تو بر چـــــیدم و رفتم
ای کوکب تابنده ی دولت ! تو چه دانی
کز این شب تاریک چهـــا دیدم و رفتم ؟
آن روز که دور از نگه مست تو گشــــتم
چون اشک تو ، در پای تو غلتیدم و رفتم
آغوش تو چون محـــــرم راز دگـــری بود
پیوند دل از عشق تو ببــــریدم و رفتـــم
ای باد که بازست به رویت درِ این باغ !
این خرمن گل را به تو بخشیدم و رفتم
ابوالحسن ورزی
چون مرغ شب از داغ تو نالیدم و رفتم
مانند نسیمی که ندانـــد ره خـــود را
دامن ز گلستان تو بر چـــــیدم و رفتم
ای کوکب تابنده ی دولت ! تو چه دانی
کز این شب تاریک چهـــا دیدم و رفتم ؟
آن روز که دور از نگه مست تو گشــــتم
چون اشک تو ، در پای تو غلتیدم و رفتم
آغوش تو چون محـــــرم راز دگـــری بود
پیوند دل از عشق تو ببــــریدم و رفتـــم
ای باد که بازست به رویت درِ این باغ !
این خرمن گل را به تو بخشیدم و رفتم
ابوالحسن ورزی
۰ نظر
۱۳ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۵۵