هم‌قافیه با باران

۴ مطلب با موضوع «شاعران :: نادر نادرپور ـ محمد رضا قربانزاده» ثبت شده است

چشمی که چشم های ترم را رقم زدست
خط و خطوط زندگیم را بهم زدست

هر روز راس ساعت و در انتظار او
اما همیشه چشم به نادیدنم زدست

اینگونه "کو" کرده همین فرد ساده را
اینگونه بر خطوط دلم زیر و بم زدست

نگذاشت تاکه تازه شوم از هوای او
حالا تمام زندگی ام دود و دم زدست

حالا که رفته است چه میداند این چنین
بین منو ، خدا و غزل را بهم زدست

محمد رضا قربانزاده
۰ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۲۱
هم قافیه با باران
عطر تن درخت
 اندام نازنین بلندش
گرمای عاشقانه ی خونش
پستان غنچه اش
ساق خوش کشیده ی موزونش
در من ، بهار سبز نوازش را
بیدار می کند
گویی در انحنای کمرگاهش
در تنگنای جامه ی کوتاهش
یک چشم یا دهان
یا زین دو مهربانتر : یک دل
یک آشیان کوچک پنهان
سرچشمه ی طلوع و تولد
لبریز از محبت خورشید
با من حدیث شیفتگی را
تکرار می کند
من ، عاشق جمال درختم
دردش به جان عاشق
من باد
اندیشه اش موافق من باد

نادر نادرپور
۱ نظر ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۴۱
هم قافیه با باران

پیکر تراش پیـــرم و با تیشه ی خیال
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام

تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشــــم سیــه را خریده ام

بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست
پاشیده ام شراب کف آـود مـاه را

تا از گزند چشم بدت ایمنی دهـــــم
دزدیده ام زچشم حسودان ، نگاه را

تا پیچ و تاب قد تــــو را دلنشین کنـــم
دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام

از هـــر زنی ، تراش تنی وام کرده ام
از هر قدی ، کرشمه رقصی ربوده ام

اما تو چون بتی کـــــه به بت ساز ننگرد
در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای

مست از می غــــروری و دور از غـــــــم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت، کنده ای

هشدار زآنکه در پس این پرده ی نیاز
آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام

یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
ببینند سایه ها که تو را هم شکسته ام !

ناد نادرپور

۰ نظر ۲۴ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۱
هم قافیه با باران

چه می گویید؟
کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است؟
کجا شهد است؟این اشک است.
اشک باغبان پیر رنجور است.
که شب ها راه پیموده
همه شب تا سحر بیدار بوده
تاکها را آب داده
پشت را چون چفته های مو دو تا کرده
دل هر دانه را از اشک چشمان نور بخشیده
تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده
چه می گویید؟
کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است؟
کجا شهد است؟ این خون است
خون باغبان پیر رنجور است
چنین آسان مگیریدش!
چنین آسان منوشیدش
شما هم ای خریداران شعر من
اگر در دانه های نازک لفظم
و یا در خوشه های روشن شعرم
شراب و شهد می بینید، غیر از اشک و خونم نیست
کجا شهد است؟ این اشک است، این خون است
شرابش از کجا خواندند؛ این مستی نه آن مستی ست؛
شما از خون من مستید،
از خونی که می نوشید.
از خون دلم مستید!
مرا هر لفظ، فریادی ست کز دل می کشم بیرون
مرا هر شعر دریایی است،
دریایی است لبریز از شراب خون!
کجا شهد است این اشکی که در هر دانه ی لفظ است؟
کجا شهد است این خونی که در هر خوشه ی شعر است؟
چنین آسان میفشارید بر هر دانه لب ها را و بر هر خوشه دندان را
مرا این کاسه ی خون است...
مرا این ساغر اشک است...
چنین آسان مگیریدش
چنین آسان منوشیدش..

نادر نادرپور

۰ نظر ۲۴ دی ۹۴ ، ۰۸:۳۲
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران