مدعی کور و کر و خسته و بیمار شود
آنچنان بر دفِ خود ضربه بکوبان که فلک
برود مویه کنان،مویه کند خوار شود
به سراپنجۀ جادوی خود این پرده بدر
بدر این پرده که خون ِ دل ِ اغیار شود
خوشتر از پرده که در پرده تو داری نبود
بزن آن پرده که سر پردۀ بازار شود
ختمِ این غائله با حرف و سخن ها که نشد
بخدا این دف و نی بلکه جلودار شود
آدمی در عطش ِ جنبش ِ هر ذرۀ خویش
آدمیت بنمایانده پدیدار شود
ننشین گو زده ام،آنچه که باید نشده
تو بزن جان ِ دلم ، بلکه دگر بار شود
نزنی گر تو ز غیر آید و دیگر بزند
به بساطِ من و تو رهزن و طرار شود
هوش و از سر این تشنه ببر ، ضربه بزن
بزن آن ضربه که این معجزه تکرار شود
ناصر محمودیان