گرگ ها مهمان چوپانند ، در خواب است دِه
برّه ها این را نمی دانند ، در خواب است دِه
گرگ آمد گرگ آمد ، این دروغی کهنه است
گرگ ها در جلدِ انسانند ، در خواب است دِه
توبه پیشِ گرگ ها کرده دروغ کهنه را
گرگ ها هم اهلِ ایمانند ، در خواب است دِه
شب تمسخر می زند بر کوششِ شب تاب ها
جغد ها پیوسته می خوانند ، در خواب است دِه
وحشت از پشت نقاب دشت سُوسُو می زند
سایه ها از هم گریزانند ، در خواب است دِه
شیرها از ترس کِز کردند پشت بوته ها
موش هایِ دِه نگهبانند ، در خواب است دِه
جام ها سُرخند از خون شقایق های دشت
زاغ ها ماه گلستانند ، در خواب است دِه
و از امشب روز خوش را خواب باید دید و بس
روز ها شامِ غریبانند ، در خواب است دِه
خواب می بینی عزیزم این حوالی گرگ نیست
گرگ ها مهمان چوپانند ، در خواب است دِه
محسن سلطانی