هم‌قافیه با باران

مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست

يكشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۴۵ ب.ظ
مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست
قرین دوست به هر جا که هست خوش جاییست
 
کسی که روی تو دیدست از او عجب دارم
که باز در همه عمرش سر تماشاییست
 
امید وصل مدار و خیال دوست مبند
گرت به خویشتن از ذکر دوست پرواییست
 
چو بر ولایت دل دست یافت لشکر عشق
به دست باش که هر بامداد یغماییست
 
به بوی زلف تو با باد عیش‌ها دارم
اگر چه عیب کنندم که بادپیماییست
 
فراغ صحبت دیوانگان کجا باشد
تو را که هر خم مویی کمند داناییست
 
ز دست عشق تو هر جا که می‌روم دستی
نهاده بر سر و خاری شکسته در پاییست
 
هزار سرو به معنی به قامتت نرسد
و گر چه سرو به صورت بلندبالاییست
 
تو را که گفت که حلوا دهم به دست رقیب
به دست خویشتنم زهر ده که حلواییست
 
نه خاص در سر من عشق در جهان آمد
که هر سری که تو بینی رهین سوداییاست
 
تو را ملامت سعدی حلال کی باشد
که بر کناری و او در میان دریاییست
 
سعدی
۹۷/۰۵/۱۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران