هم‌قافیه با باران

۴ مطلب با موضوع «شاعران :: مجتبی شریفی ـ مریم قهرمانلو» ثبت شده است

ما آدم ها
حواسمان همیشه به تازه تر هاست
به آن ها که صمیمی نیستند
تا مبادا خلاف تشریفات
یا احترام
رفتار کنیم ...

اما همیشه
از صمیمی تر ها
جان تر ها
غافلیم ...

حواسمان نیست
که ناراحت میشوند ...
و بیشتر از هر کسی
از ما انتظار دارند ...

ناراحتشان میکنیم و
خودمان بیشتر ناراحت میشویم ...
اگر حرفی نمیزنند
اگر گله ای نمیکنند
نه اینکه دلگیر نیستند
نه اینکه گذشته اند ...

ما همیشه یادمان میرود
که صمیمی تر ها هم
منتظرند ...

حواسمان
به جان های زندگیمان باشد
یک روز میبینم
که ناگهان
دل بریده اند ...

مریم قهرمانلو

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۵ ، ۰۱:۵۷
هم قافیه با باران

جیک جیکِ مستانِ من تو بودی !
راستش
از همان روزهای اول
هم فکرِ پاییز بودم هم زمستان
اما حیف .. که نمی‌شد
بودنت را
آغوشت را
رج به رجِ داشتنت را
انبار کرد ...

 مریم قهرمانلو

۰ نظر ۱۳ آبان ۹۵ ، ۲۲:۰۶
هم قافیه با باران

در من کسی جان میدهد هر شب
با خاطراتی سرد و تکراری
دیوانه جان کی میشود اصلا
از حال و روزم دست برداری .. ؟

من از تو و این زندگی سیرم
بر باد دادم آشیانم را
میخواستم پَر وا کنی در من
آبی ندیدی آسمـانم را ...

ویرانه ها را خوب میفهمم
استادِ ماندن زیرِ آوارم
لبخند بر لب میزنم اما
دردِ وخیمی در سرم دارم

دردِ وخیمِ در سرم هستی
احساسِ پوچی بینِ اشعارم
پلکی بزن پیش از عبورت یک
مُردن به چشمـانت بدهکارم ..

دلبستگی طعمِ گَسی دارد
با بغض های قصه درگیری
دستت که از دستش جـدا باشد
دستِ خودت را هم نمیگیری ...

ما را به جرمِ عاشقی کُشتند
با چوبه ای از جنسِ ویرانی
حتما تصور میکنی خوبم !
افسوس اصلش را نمیدانی ...

مریم قهرمانلو

۰ نظر ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۱۳
هم قافیه با باران

...هرگز ندیده بودمش اینگونه در محاق

این شاه لافتاست که رنگش پریده است؟


پرسیدمش چه آمده بر ذولفقار دین

گفتند ذولفقار به صبر آبدیده است


دستور " فاستقم" که رسول از خدا گرفت

ناظر به داغ بانوی قامت خمیده است...


مجتبی شریفی

۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۰۸
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران