هم‌قافیه با باران

۳ مطلب با موضوع «شاعران :: محمدحسین رشیدی» ثبت شده است

تَرک من ای نگار من هرچه کنی بکن مکن
خنده به روزگار من هرچه کنی بکن مکن

بهشت من بود همان، دمی که در کنارمی
دریغ ازین کنار من هرچه کنی بکن مکن

چهره بگیری ام اگر، خون به دلم کنی دگر
خون به دل دچار من هرچه کنی بکن مکن

خدمت بارگاه تو رونق کسب و کار من
کسادِ کسب و کار من هرچه کنی بکن مکن

خیال ماهــپاره ات همیشه نوبهار من
خزان به نوبهار من هرچه کنی بکن مکن

به بوستان سینه ام حصار بسته ام تو را
برون ز انحصار من هرچه کنی بکن مکن

محمدحسین رشیدی
۰ نظر ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۴۷
هم قافیه با باران
کـیفـیّـت ما روز ازل بـا مَـحَـک افتاد
هر طینت نیک و بـدی اندر الَک افتاد

خـواهان علـی شد ز اَزل ساکن جنّت
بـدخـواه علی تا به ابـد در دَرَک افتاد

الـحـقُّ مـَـعَ الله و  مـَـعَ الحـیدرِ والله
حق بین خداوند و علی مشترک افتاد

تردید به اصل و نسبِ خود کند آنکس
کو  بین معاویه و حیدر به شـک افتاد

 از دست کریمانه ی او هرکه نمک خورد
گفتا دگر از دسـت کریمان نمـک افتاد

با مـهر علـی بـهر خلـیل آتش نمرود ،
برداً و سلاما شد و هُرمش خُنک افتاد

با شـوق علـی بـازدم حـضـرت داوود،
شـور افـکن آواز نـی و نِـیلـبک افتاد
 
تـا بـیـت احد خواسـتگه بنت اسـد شد
در پوست نگنجید و جدارش ترک افتاد


محمد حسین رشیدی
۰ نظر ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۲۵
هم قافیه با باران
ناخـواسته شد مـرتکـب قتل دل مـن
آنگـونه کـه افـتاد به جـان غـزل من

با تیشه ی نقدش همـه شعر مرا ریخت
احساس من، اندیشه من، حرف دل من

کانونِ توجـه شد و افسـوس نگـردید
یک چشم، تماشاگـر عکس العمل من

جوشیدم و قُل قُل زدم از بسکه اثرکرد
"بسم الله" او بیشتر از "چـارقل" من

من شَهد سرودم ولی از بخت بدم رفت
درکام هـمه تلخـی قـند و عسـل من

بیچاره ندانست که نانش غـزل ماست
بگـذار به جایی برسـد از قـِبـل مـن

بگـذار که پیـروز شـود نقـد نحیفش
بگـذار که مغـلوب شـود شعر یل من

محمدحسین رشیدی
۱ نظر ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۰۶:۵۵
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران