هم‌قافیه با باران

۳ مطلب با موضوع «شاعران :: حسین اسرافیلی ـ ظهیر فاریابی» ثبت شده است

خیالش تا سحر با من به یک پیراهن است امشب
نظر بر هرچه اندازم به چشمم گلشن است امشب

نبندد در برویم تا به بزم خـود دهـد جایم
نمیداند چه زاید صبحدم آبستن است امشب

کنون کز ترکشِ آهم خدنگِ فتنه مى بارد
بگو آید به میدان هرکه با من دشمن است امشب

شکستم توبه را از بس شِکن بر زلف او دیدم
دل زاهد شکست از من، چه بشکن بشکن است امشب!

ظهیر از مصرِ حُسن او نسیم صبح مى آید
مشامِ شوقِ من بر بوى این پیراهن است امشب

ظهیر فارابى

۰ نظر ۱۰ مهر ۹۵ ، ۱۵:۱۲
هم قافیه با باران

چه خواهد ماند از این طوفان به جز خاشاک، بعد از من؟
میان کوه، از آواز، جز پژواک، بعد از من؟

چه می‌بافی قفس بر بال پروازی که من دارم؟
نخواهد دید سیرم را به جز افلاک، بعد از من

مبین این‌گونه خاکسترنشین در غربت‌آبادم
جنون خواهد دمید از سینه‌ی این خاک، بعد از من

در این میدان که من افتاده‌ام خاموش از جولان
صدایم باره خواهد راند در کولاک، بعد از من

دمیدم آتش خود را درون ریشه‌ی انگور
که تاول می‌زند لب از شرار تاک، بعد از من

خموش افتاده‌ام هرچند، امّا ناله‌ام سوزان
برون خواهد دمید از سینه‌های چاک، بعد از من

نمی‌افتد ز جوش آوازهای شعله‌رفتارم
توانی خواند در آیینه‌های پاک، بعد از من

پرم را بسته‌ام بر بال عنقا گرچه گنجشکم
که تا جولان دهد در قاف‌ها چالاک، بعد از من

حسین اسرافیلی

۰ نظر ۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۳:۳۴
هم قافیه با باران

فرهاد مجنون پیشه ام، با تیشه ای خوابم کنید
شمعم ،ولی افسرده ام،با شعله ای آبم کنید

ظلمت نشین غفلتم، زنجیری تاب وتبم
همزاد تقدیر شبم ،مهمان مهتابم کنید

تا چند این آوارگی ،با کوزه های تشنگی؟
از چشمه های معرفت آیید وسیرابم کنید

دریا تبارم،نیستم همسنگ لب های کویر
ای ابر های مهربان ،همدوش سیلابم کنید

بحر آشیان همتم ،با موج ها، هم صحبتم
دور ست این از فطرتم ،هم خواب مردابم کنید !

سیل آشنای سرکشم ،سر،سوی طوفان می کشم
تصویر برق و آتشم ،در صخره ها قابم کنید

بشکسته ام پیمان خود ،سجاده آلودم به می
با من خماری تا به کی ! تا چند بی تابم کنید ؟

ساقی خرابم می کند ،زاهد عتابم می کند
یا شیشه ی جامم دهید ،یا سنگ محرابم کنید


حسین اسرافیلی

۰ نظر ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۴۴
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران