هم‌قافیه با باران

۶۷ مطلب با موضوع «دفاع مقدس ـ امام ـ انقلاب ـ رهبری :: شهدا، اسرا و جانبازان» ثبت شده است

صلابتی که در نگاه توست... شقاوتی که در نگاه اوست
جهنم و بهشت را ببین : نگاه دشمن و نگاه دوست

چقدر شمر و ابن ملجم است چقدر هیزم جهنم است
نگاه این که بسته دست تو، چقدر بی حیا، بی آبروست

نگاه تو به کیست اینچنین، غریب و روشن و شکوهمند
نگاه تو نگاه تو نگاه...چه عاشقانه گرم گفتگوست

جوانی و هنوز نیستی جوان تر از علیِّ اکبرش
سه شعبه ای ست بر دلت هنوز، از آن سه شعبه ای که بر گلوست

وجود بی عدم، نگاه توست، کبوتر حرم، نگاه توست
نماز صبحدم نگاه توست، نگاه تو همیشه باوضوست

نگاه تو چه فاتحانه گفت:نه گاه ماندن و نشستن است
نه روزگار غربت حسین، نه تاب حسرت است و آرزوست

فقط نه چشم تر بیاورید، برای دوست سر بیاورید
چقدر کربلا که پشت سر، چقدر کربلا که پیش روست

میلاد عرفان پور

۱ نظر ۰۸ مهر ۹۶ ، ۱۶:۳۵
هم قافیه با باران

آسمان سرخ است، بی‌تاب است، دل بی‌تاب‌تر
تشنه است این خاک، تشنه، آسمان بی‌آب‌تر

کودکی خوابش نبرده اسم بابا بر لبش
مادری دلشوره دارد، مادری بی‌خواب‌تر

آسمان سرخ است، ابری تیره می‌پیچد به خود
نیست در این صحنه مهتاب از رخت مهتاب‌تر

دست شستی از سرت، جاری‌ شدی در سرنوشت
زندگی بی‌درد مرداب است، نه مرداب‌تر

با سر از کف دادنت لرزیده دست و پای عشق
سر به سر چشمان مشتاقان شد از این باب، تر

سر نداری، پهلویت زخمی است، بی‌پیراهنی
میهمانی کس نرفته از تو با آداب‌تر

سر نداری تا به دامانش نهی اما چه غم
بی‌سر است آنکس که از او کس ندید ارباب‌تر

محمدرضا وحیدزاده

۰ نظر ۰۸ مهر ۹۶ ، ۱۴:۳۵
هم قافیه با باران

انشام دوباره بیست، بابای گلم
موضوع: کسی که نیست- بابای گلم-

امشب زن همسایه به من گفت: یتیم
معنای یتیم چیست؟ بابای گلم

میلاد عرفان پور

۰ نظر ۲۶ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۳۰
هم قافیه با باران

این قوم فقط قامت خَم می خواهد
برقامت شیعه کوه غم می خواهد

امروز تمام غافلان فهمیدند
 این خاک مدافع حرم می خواهد

مرتضی برخورداری

۰ نظر ۲۱ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۰۱
هم قافیه با باران

امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایه ی جنگ، متّهم را فهمید

از خواب پرید کشورِ من امّا
معنای مدافع حرم را فهمید

محسن ناصحی

۰ نظر ۲۱ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۰۳
هم قافیه با باران

«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر می‌آورم لبیک یا زینب...»

این را که گفتی شوری افتاده‌ست در جانم
در اعتقادم... باورم... لبیک یا زینب...

عمری سرِ این سفره نانم داد و با خود گفت
در روضه‌هایش مادرم: لبیک یا زینب

هرچند دستم خالی خالی‌ست، می‌خوانم
تا ربنای آخرم: لبیک یا زینب

این شور عاشوراست در دل‌ها که می‌گوید:
«جانم فدای خواهرم، لبیک یا زینب»

تو با تفنگت رفتی و در معرکه خواندی:
«من نیز ابن الحیدرم! لبیک یا زینب!»

رفتی و گفتی اذن نزدیک است اما تا
لب تر نکرده رهبرم لبیک یا زینب!...

حالا که بی‌سر آمدی حک می‌کنم این را
بر پیکر انگشترم: «لبیک یا زینب»

شاید قلم روزی تفنگی شد که بنویسم
با خون میان دفترم: «لبیک یا زینب!»

وحیده گرجی

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۳۸
هم قافیه با باران

حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
حرم یعنی تلاطم‌های امواج خروشانش

حرم یعنی دعا یعنی توسل‌های در ندبه
حرم یعنی اجابت زیرگنبد، بین ایوانش

حرم یعنی همان آب گوارا ظهر تابستان
حرم یعنی همان خورشید دنیا در زمستانش

حرم بید است، مجنون است هرکس عاشقش باشد
میان بادها یک دم نمی‌خواهد پریشانش

حرم رود است، مشهود است هرکس شاهدش باشد
شهادت می‌دهد راکد نخواهد ماند جریانش

و مادر گریه گریه از حرم گفت و پسر فهمید
چه آشوبی‌ست در دلواپسی‌های فراوانش

پسر شوق پریدن را میان بال و پر حس کرد
پسر می‌رفت و مادر باز هم می‌شد غزل‌خوانش

حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
تویی طوفان آن دریا، تویی موج خروشانش

اگر باران سنگ از آسمان بارید، چترش باش
که حتی نشکند در سنگ‌باران بغض گلدانش

پسر می‌رفت و مادر با طنین آیةالکرسی
سپرد او را به آغوش رسول‌الله و قرآنش

قد و بالای او را دید چندین بار با حسرت
فقط می‌گفت زیر لب: به قربانش به قربانش

پسر رفت و فضای خانه را عطر حرم پر کرد
و مادر ماند و عکسی در میان دست لرزانش

خبر آمد، ولی مادر از احوال حرم پرسید
نپرسید از پسر هرگز میان بغض پنهانش

پسر برگشت و مادر از حرم می‌خواند و می‌دانست
نشسته عمهٔ سادات در شام غریبانش

رضا خورشیدی فرد

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۳۸
هم قافیه با باران

خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجده ای خوشایند است

چه دیده است در آن سوی پردهٔ هستی
کسی که روی لبش وقت مرگ لبخند است

به سن و سال، به نام و نشان نگاه مکن
شناسنامهٔ سرباز نقش سربند است

زبان مشترک نسل‌های ما عشق است
ببین سلاح پدر روی دوش فرزند است

ز جاهلان سخن ناشناس بی‌مقدار
بپرس قیمت خون عزیزشان چند است؟!

مدافعان حرم پای جانفشانی‌شان
بدان که چیزی اگر خورده‌اند، سوگند است

خوشا به حال شهیدان که سربلند شدند
که مرگِ غیر شهادت ز خویش شرمنده‌ست

محمد رسولی

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۵۶
هم قافیه با باران

ما سینه زدیم بی‌صدا باریدند
ازهرچه که دم زدیم آنها دیدند

ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند

میلاد عرفان پور

۰ نظر ۲۱ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۲۱
هم قافیه با باران

ب، الف، ب، الف! بخوان: بابا
چفیه و مُهر و استخوان: بابا!

بعد از این انتظار طولانی
خواهد آمد به شهرمان بابا

می نویسم زمین که قابل نیست
کی می آیی از آسمان، بابا!؟

آمدم من به پیشواز شما
دست خود را بده تکان بابا

تا ببینم در ازدحام حضور
تو کدامی در این میان بابا؟

تو که یک عمر در سفر بودی
بیشتر پیش مان بمان، بابا!

باز من بی توام، تو؟ آن بالا
باز موضوع امتحان: بابا!

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۰:۰۸
هم قافیه با باران

این عطر خون توست با آبان می آید
ازجاده های سرخ کردستان می آید

بعد از شهادت زنده تر خواهی شد ای عشق!
عاشق که بی جان می شود، با جان می آید

مجنون جزیره نیست، مجنون سینۀ توست
چون از جماران جنون فرمان می آید

فرمانده می داند که خیبر سوز دارد
وقتی که لشگر می رود، گردان می آید
***
یک شهر میگرید در آغوش مزارت
یکریز در گلزار قم، باران می آید

زهرا بشری موحد

۰ نظر ۰۸ مهر ۹۵ ، ۱۱:۴۰
هم قافیه با باران

برگشت پُر از گریه و یک خانه به هم ریخت
دلتنگیِ صد ساله ی یک شانه به هم ریخت

چرخید به دورش تب یک عمر اسیری
در شعله ی صد خاطره،پروانه به هم ریخت

یک جبهه پُر از بغض لب حوض نشست و
از گریه ی او حوض،صمیمانه به هم ریخت

پا شد ولی از سرفه ی خشکی به زمین خورد
خندید ولی هیبت مردانه به هم ریخت

آهنگ غمش پخش شد و چهره ی یک مرد
در غربت "یاران چه غریبانه"* به هم ریخت..

محمد شریف

۱ نظر ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۶
هم قافیه با باران

دیشب این طبع، بی‌قرار شما
خواست عرض ارادتی بکند
دست کم از دل شکسته‌تان
واژه‌هایم عیادتی بکند

چشم بد دور، عمرتان بسیار
کس نبیند ملالتان آقا!
ما نمردیم خون دل بخوری
تخت باشد خیالتان آقا!

چیست روباه در مقابل شیر؟!
چه نیازی به امر یا گفته؟!
تو فقط ابرویی به هم آور
می‌شود خواب دشمن آشفته

هست خاموشی‌ات پر از فریاد
در تو آرامشی است طوفانی
«الذی انزل السکینه» تو را
کرده سرشار از فراوانی

واژه‌ها از لبت تراویدند
پرصلابت، پرعاطفه، پرشور
آفریدند در دل مردم
عزت، آمادگی، حماسه، حضور

این حماسه همه ز یمن تو بود
گرچه از آن مردمش خواندی
رهبرا! تا ابد ولی محبوب
در دل عاشقان خود ماندی

سهم دلدادگان تو سلوی
قسمتِ دشمنان تو سجیل
رهبری نیست در جهان جز تو
که ز امت چنین کند تجلیل

نسل سوم چو نسل اول هست
با شعف با شعور با باور
جاری است انقلاب چون کوثر
هان! «فصل لربک وانحر»

گرچه در باغ سینه‌ات داری
لطف‌ها، مهرها، محبت‌ها
گفتی اما نمی‌روی چو حسین
تا ابد زیر بار بدعت‌ها!

ناگهان در نماز جمعه شهر
عطر محراب جمکران گل کرد
بغض تو تا شکست بر لب‌ها
ذکر یا صاحب الزمان (عج) گل کرد

جان ایران! چه شد که جانت را
جان ناقابلی گمان کردی؟!
آبروی همه مسلمانان
اشک ما را چرا درآوردی؟!
 
جسم تو کامل است، ناقص نیست
می‌دهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد...
رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!


جواد محمدزمانی

۰ نظر ۰۸ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۵
هم قافیه با باران

مدینه کوچه ها را گشت و هی بیتاب مادر شد

چقدر انجا هوایی شد، چقدر آنجا کبوتر شد

نگاه انداخت بر قبر حسن، قلبش به درد آمد

کنار پنجره باران گرفت و گونه اش تر شد

به سجاد و به باقر از صمیم دل سلامی داد

مرید صاحب اسمش، امام عشق، جعفر(ع) شد

سلامی بر جمال مصطفی داد از صمیم دل

کنار گنبد خضرا، پر از عطر پیمبر شد

کسی گرد حرم دنبال یاری مهربان میگشت

کسی که از دم یامهدیش، مکه معطر شد

اگر مُحرم کمی مَحرم شود در خانه می ماند

که بود این نفس پاکی که چنین مهمان دلبر شد؟

به دور یار گشت آنقدر تا مجنون صفت، آخر

کنار خانه ی لیلا، میان خون شناور شد

زبان تشنه چون سالار عاشقها به خاک افتاد

به جنت پر زد و رکن و مقام از خون او تر شد

چقدر از جام عشق مرتضی نوشیده بود آنجا

که قربانگاه احرامش تولدگاه حیدر شد

ببر پیغام ای زمزم برای تشنگان عشق

بگو پروانه ای پر سوخته، افتاد و پرپر شد

اگر پرسید مادر آن گل گم کرده ی من کو؟ 

بگو حاجی محمد جعفرت مهمان کوثر شد


قاسم صرافان

۰ نظر ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۹
هم قافیه با باران

بهم گفتن گلتُ آب برده، کسى از جاىِ اون خبر نداره
دیگه باید بشینى تا یه روزى، که دریا پرپرش رو پس بیاره

حالا میگن تورو با دسته بسته، تورو زنده زنده خاک کردن
نمیدونى که مادر چى کشیدم، منو با این خبر هلاک کردن

بگو اون لحظه که پراتُ بستن، چرا مادر منو صدا نکردى
تویى که قصد برنگشتن نداشتى، تو که پشت سرتُ نگا نکردى

بگو تا داغِ تازم تازه تر شه، بهت لحظه آخر آب دادن؟
آخه مادر براىِ تو بمیره، که اینجورى تو رو عذاب دادن

برا عکسات رو پام لالایى خوندم، شباى بى کسى و بى قرارى
کى جرأت کرده دستاتُ ببنده؟ بمیرم تو مگه مادر ندارى؟

بهم برخورده مادر، بغض دارم، قسم خوردم دیگه دریا نمیرم
قسم خوردم گلم مثلِ خودِ تو، منم با دستاىِ بسته بمیرم

پُره حرفم پُره دردم عزیزم، ولى آغوش من امنِ هنوزم
بذار دستاتُ وا کنم عزیزم، تو آغوشِ تو راحت تر بسوزم

یاحا کاشانی
 

 
۰ نظر ۰۷ مهر ۹۴ ، ۰۹:۳۳
هم قافیه با باران

میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بی آشیان در آوردیم

وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره ی نیمه جان در آوردیم

چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان در آوردیم

لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرما پزان در آوردیم

به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان در آوردیم

به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم

چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم

شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم - نان در آوردیم -

برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان در آوردیم

به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها
برای این سر بی خانمان در آوردیم

و آب های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم


سعید بیابانکی

۰ نظر ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۸:۴۹
هم قافیه با باران
زِ جانبازان چه میدانی، ز آن مردانِ  نام آور
ز آن یاران ثارالله، علمدارانِ  در لشکر

چه میدانی تو ای جانم ، ز آن مردانِ افلاکی 
ز آن  خوبانِ در دوران ، ز آن شیرانِ در خیبر

دلم گفتا که بنویسم.ولیکن جمله بی تابم
 چه بنویسم خداوندا ،  وز آن جانبازِ در بستر

تو تنها جایِ آن مردان ، تصور کن فقط این را:
ببینی دوستانت را ، ولیکن جملگی بی سر

فقط یک دم تصور کن که این جانبازِ  در بستر
همان جان بر کفی  باشد که وابنموده صد معبر

کسی هرگز نمی فهمد که وقتی موج می گیرد
کند آرام تا او را چه دردی میکشد مادر

کسی هرگز نمیفهمد هزاران مرگ یعنی چه
هزاران بار جان دادن ، هزاران تیرِ در حنجر

کسی هرگز نمی فهمد زمین گیر است بابایم 
نمیفهمی تو ای دنیا چه دردی دارد این دختر 

بگو بابای مه رویم ، بگو از دردِ  پهلویت
بگو از صبح تا حالا چه دردی میکشی از سر

بگو از تختِ بیماری بگو از سقفِ پوشالی
بگو یک عمر از دنیا ندیدی از بلا بهتر

بگو از بی وفائی ها، بگو از ناسپاسی ها
بگو از دردِ بازویت ، بگو از قرصِ خواب آور

بگو از قاب بالاسر ، که باشد عکس آقایم
همان آقا که دیدارش، کند احوالتان بهتر

قسم بر پیکرت بابا، که سوزد روز و شب دائم
دهم من جسم و جانم را، اگر لب تر کند رهبر

سیروس بداغی
۰ نظر ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۷
هم قافیه با باران

یکصد و هفتاد و پنج حنجره فریاد
یکصد و هفتاد و پنج پنجره لبخند
یکصد و هفتاد و پنج دانه تسبیح
بسته همه دست‌شان به رشته پیوند
یکصد و هفتاد و پنج کوه دماوند

 

ذکر خدا بر لب‌اند تا به قیامت
آن همه وجدان خوشا و این همه غیرت
عکس امام و پلاک و مُهر و وصیت
بنده دنیا شدند این سو، جمعی
دل نتوانند کند از زن و فرزند

 

بسته مبین دست‌شان پرنده‌ترین‌اند
آینه‌های شهید کشور دین‌اند
اهل جنون‌اند، اهل بیت یقین‌اند
کاش که دلدادگان مصلحت غرب
این همه دستان باز را نفروشند!

 

آب فروشان مباد دین بفروشند
آبروی خلق بیش از این بفروشند
اسب و سوار و لگام و زین بفروشند
یوسف ما را به هند و چین بفروشند
وای که هر کدخدا شده است خداوند!

 

آمده‌اند از مسیر شام غریبان
طبل بزن هان! بگو ببارد باران
گریه کنید ای درخت‌های خیابان
یکصد و هفتاد و پنج ماه درخشان
یکصد و هفتاد و پنج یوسف دربند!


علیرضا قزوه

۰ نظر ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۳:۳۸
هم قافیه با باران

از لاله‌ها وقتی بلور آب رنگین است
دیگر برایم طعم شور آب، شیرین است

با دستهای بسته در زندان آب افتاد
وقتی دلش را زد به دریا آخرش این است

یعنی هنوز آنها به سر میل خطر دارند
وقتی به پای مردهای مرد، پوتین است

از آب پیغام شهامت می‌رسد بر گوش
فردای با آرامش این خاک تضمین است

شاید پیام لاله‌ها از آب این باشد
تن دادن ماهی به مکر موج ننگین است

ما مرده‌ایم و این خبرها آخرین راه است
چون آخرین راه نجات مُرده تلقین است

کاری که از آنها برآمد، جان‌فشانی بود
کاری که از ما برنیامد... چاره تحسین است


حسین صیامی

۰ نظر ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۵۵
هم قافیه با باران
دیروز
بر سینه‌ی دیوارهای زخمی شهر
عکس شهیدان بود
امروز عکس نامزدها
آن عکس‌ها دیروز،
بی جلوه‌های ویژه،
بی‌ژست،
فوری ولی شفاف!
مانند عکس کودکان معصوم
آن عکس‌ها – دامادهای حجله‌ی جنگ و جنون –

آن برگزیده نازنینان
در انتخاباتِ شهادت
با رأی بالای ملائک...
این عکس‌ها امروز اما،
عکس‌های رنگی مات!
این چشم در راهان روز انتخابات!

دنبال آن عکس جوانم
آن عکس خاکی
با آن دو چشم تیر خورده
گیلاس‌های سرخ هم‌زاد
دنبال آن عکس غریبم
آن عکس خاموش
آتشفشان آه
عکسی که در زیر فشار این همه عکس
فریاد دارد می‌زند، فریاد، فریاد
جرم است یا نه،
هر چه بادا باد!
من به شهیدان رأی خواهم داد!

مرتضی امیری اسفندقه
۰ نظر ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۱۹
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران