هم‌قافیه با باران

۴ مطلب با موضوع «شاعران :: ژولیده نیشابوری» ثبت شده است

الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم

پی ابقایِ قَد قامَت، به ظهر روز عاشورا
برای گفتن اللّه‌اکبر، اکبر آوردم...

علی را در غدیر خم، نبی بگرفت روی دست
ولی من روی دست خود، علی اصغر آوردم

اگر با کشتن من دین تو جاوید می‌گردد
برای خنجر شمر ستمگر، حنجر آوردم

برای آن‌که قرآنت نگردد پایمال خصم
برای سُمّ مرکب‌ها، خدایا پیکر آوردم

علی، انگشتر خود را به سائل داد اما من
برای ساربان انگشت با انگشتر آوردم...

من «ژولیده» می‌گویم، حسین بن علی گفتا:
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم

ژولیده نیشابوری
۰ نظر ۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۶:۱۷
هم قافیه با باران
ترک من و عشق رخ دلبر؟ شدنی نیست
این کار، محال است و میسّرشدنی نیست

گر جان من غم‌زده حیران شود از تن
از خانه دل مهر علی در شدنی نیست

هر دل نشود محرم اسرار الهی
هر طفل یتیمی که پیمبرشدنی نیست

هر بی‌خردی را نتوان گفت خلیفه،
از حَی‌دری حیدرِ صفدر، شدنی نیست

هر فرد مسلمان نشود ثانی سلمان
هر شخصی علی‌دوست، اباذرشدنی نیست

هر سر که شود زیب سرِ دار به عالم
با میثم تمّار برابرشدنی نیست

هر شیشه نگردد به جهان لؤلؤ و مرجان
هر سنگ درخشنده که گوهرشدنی نیست

جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادرشدنی نیست

یک عمر اگر دایه به ما و تو دهد شیر
غافل مشو -ای دوست!- که مادرشدنی نیست

«ژولیده» مده دل ب کسی بیهده هرگز
دل خانه‌ی حقّ است؛ مسخّرشدنی نیست

ژولیده‌ نیشابوری
۱ نظر ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۵۱
هم قافیه با باران
بهترین رهبر ابناء بشر کیست علیست
به یتیمان ستم دیده پدر کیست علیست
داشت ایزدبه صدف یک دُر یک گوهر ناب
دُر یکدانه نبی هست و گهر کیست علیست
آنکه بر دوش رسول مدنی پای نهاد
تا کند بتکده‌ها زیر و زبر کیست علیست
کس نگفته است سلونی بجهان بهر بشر
انکه فرمود و به ما داد خبر کیست علیست
آنکه بر جای نبی خفت که از راه وفا
کند از جان نبی دفع خطر کیست علیست
آنکه با دیدن رخسار غم آلود یتیم
اشک می‌ریخت به دامن چو گهر کیست علیست
آنکه می‌برد غذای فقرا بر سر دوش
نیمه شب بر سر هر کوی و گذر کیست علیست
آنکه در خانه حق آمد و از خانه حق
بست از دار جهان بار سفر کیست علیست
آنکه شق القمر از تیغ عدو گشت سرش
بر سر سجده بهنگام سحر کیست علیست

ژولیده نیشابوری
۱ نظر ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۷:۵۴
هم قافیه با باران

دلت را خانه ی مـا کن، مصفّـا کردنش با من

به‌ ما درد دل افشا کن، مـداوا کردنش با من


اگر گم کرده‌ای ای ‌دل، کلید استجــابت را

بیا یک لحظه با ما باش، پیــدا کردنش با من


بیفشان قطره ‌اشکی که من‌ هستـم خریدارش

بیاور قطره‌ای اخــلاص، دریـا کردنش با من


اگر درها به رویت بسته شـد دل برمکن بازآ

درِ این خانه دق‌البـاب کُـــن وا کردنش با من


به من گو حاجت خود را، اجـابت می‌کنم آنی

‎طلب کن آنچه می‌خواهی، مهیّـــا کردنش با من


بیا قبل از وقـوع مرگ روشـن کن حسابت را

بیاور نیک و بد را، جمـع و منها کردنش با من


چو خوردی روزی امروز ما را شـکر نعمت کن

غم فردا مخور، تأمیــن فـــردا کردنش با من


به‌ قـرآن آیه‌ی‌ رحمت فـراوان است ای انسان

بخوان این آیه را، تفسیر و معنا کردنش با من


اگر عمری گنـه کردی، مشو نومیــد از رحمت

تو نامه توبه را بنویس، امضـا کردنش با من


ژولیده نیشابوری

۰ نظر ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۰۷
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران