هم‌قافیه با باران

۲ مطلب با موضوع «شاعران :: معصومه فراهانی ـ میثم داودی» ثبت شده است

ستاره ای شد و از نو نظر به ماه انداخت
و بر مدارِ خودش کهکشان به راه انداخت

برای مرگ رجز خواند و از شهادت گفت
هراس در دل کوفی ترین سپاه انداخت

قیام کرد و محمدتر از همیشه گذشت
دوباره اهل حرم را به اشتباه انداخت

عطش عطش به لب آورد نام دریا را
و شور و ولوله در بیقرارگاه انداخت

هزار تکه شد آیینه زیر بارِش سنگ
هزار بار سوی ظلم تیرِ آه انداخت

کفن نداشت که با کهنه پیرهن، خورشید
رسید و سایه بر آن جسم بی پناه انداخت

هوای ابری و خون گریه ی سپیداران
چه آتشی به دل خیمه سیاه انداخت!

کشیده شد به افق خون تازه ی خورشید
همین که سوی پدر لحظه ای نگاه انداخت

میثم داودى

۰ نظر ۰۸ فروردين ۹۷ ، ۰۹:۴۹
هم قافیه با باران

قصه به سر نمی‌رسد و طِی نمی‌شود
هِی خواستم که دل بکنم، هِی نمی‌شود

پرسیده‌ای که کی دل من تنگ می‌شود
خندیده‌ام، عزیز! بگو کی نمی‌شود؟

تقویمِ مهرِ تو صفحاتش بهاری است
پاییز نیست در دلِ من، دِی نمی‌شود

دستِ مرا بگیر و بگو یا علی مدد!
تا کی نشستن و غم و، تا کی «نمی‌شود»؟

راهی‌ست راه عشق که باید به سر دوید
با سرسری دویدن و لِی‌لِی نمی‌شود

در داستانِ عشق نباید کلاغ بود
با قیل و قال‌های پیاپی نمی‌شود

حالا خلافِ قصة تلخِ کلاغ‌ها
ما می‌رسیم، قصه ولی طی نمی‌شود


معوصمه فراهانی

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۲
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران