پیامبر گله ها را گوش می کند
حسین بر می شمارد:
اول: نامه ها..
دوم: خیمه ها..
سوم...
بغض پیامبر می شکند:
انگشتت کو؟
احسان پرسا
پیامبر گله ها را گوش می کند
حسین بر می شمارد:
اول: نامه ها..
دوم: خیمه ها..
سوم...
بغض پیامبر می شکند:
انگشتت کو؟
احسان پرسا
لرزشی دارد دلم انگار دلتنگت شدم
خوب می دانی که من با عشوه ای خامت شدم
کاش می شد با غزل یک جرعه مهمانم کنی
نیست انگاری دلت با من، که درمانم کنی
من که از چشمان مست تو غزل خوان گشته ام
هر دری را غیر تو بر روی این دل بسته ام
منتظر ماندم که شاید یک نظر بر من کنی
ترسم اندوه مرا از کاه چون خرمن کنی
خمره ای دارد دلم، از آب انگور تو پُر
خمره را بگشودم و اشعار من شد همچو دُرّ
شد شکر ریز از لبت لبهای گرم مست من
مثنوی سر ریز شد با یک قلم در دست من. .
محمد عسگری
چشم هایم بسته بود و از لبانم بوسه ای دزدید و رفت
بذر عشق و نیستی در سینه ام پاشید و رفت
دل پریشــان کرد و آرام و قرارم را گرفت
با لب شیرین خود بر روی من خندید و رفت
بر سرش اسپند چرخاندم که ماند پیش دل
باز ترفندی زد و از پیش من چرخید و رفت
خواستم از دل بپرسم چیست این بازی دل
با زرنگی یک غزل از مولوی پرسید و رفت
گفتمش دیوانه ام کردی بمان نزد دلم
چشم گریان مرا در انتظارش دید و رفت
محمد عسگری
یک ماه روزه داشتم از بوسه بر لبت
عید است بوسه های قضا را بجا بیار
احسان پرسا
اگر
موهــــایت نبود
باد را چگونه نقاشی می کردم؟؟!؟
احسان پرسا
در روز سیزده همه در سبزه زار، خوش
من روسریّ سبز ِ تو را .. آه می کشم
باور من این است ،
اگر
از خاک سرشته ست خداوند "تو" را ،
خاک یک جاى جهان
" شیرین " است ...
احسان پرسا
کاش
چتر مى شدم !
گر چه خیس مى شدم ،
ولى مى رسید ،
دست من
به
دست "تو" ....
احسان پرسا
در من
آدم برفی ای ست
که عاشق آفتاب شده ..
و این خلاصه ی
همه داستان های عاشقانه جهان است...
احسان پرسا
پیامبر گله ها را گوش میکند:
حسین بر می شمارد:
اول:نامه ها
دوم:خیمه ها
سوم:...
بغض پیامبر می شکند
حسین جان انگشتت کو؟!
احسان پرسا