هم‌قافیه با باران

۸ مطلب با موضوع «شاعران :: انوری ـ اعظم سادات میرسلیمی» ثبت شده است

سمت چشمان شما را شرق حیرت گفته اند
غربت اندوه ما را غرب حسرت گفته اند

یازده خورشید نورانی تشعشع کرده اند
زیر آن چادر که آلاچیق عصمت گفته اند

ساکنان باغهای آبی هفت آسمان
یک صدا بانوی کوثر را مدیحت گفته اند

کوچه های معرفت تا رهگذر گام توست
خاک آن را اهل عرفان مهر طینت گفته اند

نیستی هم با شعاع هستی تو جان گرفت
پرده نام تو را آهنگ خلقت گفته اند

بس که خون باریده ام از دیده با یاد شما
قلب ما را کربلای داغ غیرت گفته اند

ای حجاز معرفت! بعد از تو یاران علی
از نجف تا کوفه را اقلیم غربت گفته اند

آرمانشهر منی ای سرزمین عشق و نور
خانه ات را ناکجاآباد حکمت گفته اند

روز دیدار تو رستاخیز احساسات ماست
عالم شیدایی ما را قیامت گفته اند

اعظم سادات میرسلیمی
۰ نظر ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۲۳
هم قافیه با باران

ای قبای حسن بر بالای تو
مایهٔ خوبی رخ زیبای تو

یاد زلفت برد آب روی صبر
آتش غم گشت خاک پای تو

صد هزاران دل به غوغا برده‌ای
شهر پر شورست از غوغای تو

هرچه خواهی از ستمکاری بکن
می‌نگردد چرخ جز با رای تو

گر به خدمت کم رسد معذور دار
کز غم تو نیستم پروای تو

انوری

۰ نظر ۳۱ تیر ۹۵ ، ۲۲:۰۸
هم قافیه با باران

ای جان من به جان تو کز آرزوی تو
هست آب چشم من همه چون آب جوی تو

ای من غلام آن خم گیسوی مشکبوی
افتاده در دو پای تو از آرزوی تو

هر شب خیال روی تو آید به پیش من
تا روز من کند به سیاهی چو موی تو

بربند نامه موی به نزدیک من فرست
تا جان به جای نامه فرستم به سوی تو

در کوی تو به بوی تو جان می‌دهم چو باد
گر بوی تو به من بدهد خاک کوی تو

انوری

۰ نظر ۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۲:۰۵
هم قافیه با باران

ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحت‌فزای هرکس محنت‌رسان من کو

نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو

در بوستان شادی هرکس به چیدن گل
آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو

جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو

هرچند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامهٔ بزرگان زو داستان من کو

هرکس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو

انوری

۰ نظر ۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۰:۱۵
هم قافیه با باران
 
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی

چون آرزوی تنگ‌دلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگ‌دلان زود برفتی

زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فراق تو برآسود برفتی

ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی

آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی

انوری
۰ نظر ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۰۷
هم قافیه با باران
یار با من چون سر یاری نداشت
ذره‌ای در دل وفاداری نداشت

عاشقان بسیار دیدم در جهان
هیچ‌کس کس را بدین خواری نداش

جان به ترک دل بگفت از بیم هجر
طاقت چندین جگرخواری نداشت

تا پدید آمد شراب عشق تو
هیچ عاشق برگ هشیاری نداشت

دل ز بی‌صبری همی زد لاف عشق
گفت دارم صبر پنداری نداشت

بار وصلش در جهان نگشاد کس
کاندرو در هجر سرباری نداشت

درد چشم من فزون شد بهر آنک
توتیای از صبر پنداری نداشت

انوری
۰ نظر ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۴۳
هم قافیه با باران

بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را
چو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفس ما را

ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را

کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید
غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را

لبت چون چشمهٔ نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را

به آب چشمهٔ حیوان حیاتی انوری را ده
که اندر آتش عشقت بکشتی زین هوس ما را


انوری

۰ نظر ۱۰ تیر ۹۴ ، ۲۱:۲۷
هم قافیه با باران

آنچه بر من در غم آن نامسلمان می‌رود
بالله ار با مومن اندر کافرستان می‌رود

دل به دلال غمش دادم به دستم باز داد
گفت نقدی ده که این با خاک یکسان می‌رود

آنچنان بی‌معنیی کارم به جان آورد و رفت
این سخن در یار بی‌معنی نه در جان می‌رود

گفتم از بی‌آبی چشم زمانه‌ست این مگر
پیشت آب من کنون تیره به دستان می‌رود

دل کدامی سگ بود جایی که صد جان عزیز
در رکاب کمترین شاگرد سگبان می‌رود

در تماشاگاه زلفش از پی ترتیب حسن
باد با فرمان روایی هم به فرمان می‌رود

باد باری زلف او را چون به فرمان شد چنین
دیو زلفش گرنه با مهر سلیمان می‌رود

عید بودست آنچه در کشمیر می‌رفتست ازو
کار این دارد که اکنون در خراسان می‌رود

در میان آتش دل گرچه هر شب تا به روز
جانم از یاد لبش در آب حیوان می‌رود

هر زمان گوید چه خارج می‌رود اکنون ز من
دم نمی‌یارم زدن ورنه فراوان می‌رود

آب لطف از جانب او می‌رود با انوری
بلکه از انصاف و عدل و داد سلطان می‌رود

خسرو آفاق ذوالقرنین ثانی سنجر آنک
قیصرش در تحت فرمان همچو خاقان می‌رود


انوری

۰ نظر ۱۰ تیر ۹۴ ، ۲۱:۲۶
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران