هم‌قافیه با باران

۴۷ مطلب با موضوع «شاعران :: حسین زحمتکش ـ خیام» ثبت شده است

منم آن کس که برای تو غزل گفت ... و تو ...

مژه ام جای قدمهای تو را رُفت ... و تو ...


منم آنکس که به عشق لب گیلاسی تو

هی غزل گفت و غزل گفت و غزل گفت ... و تو ...


و تو این خاطره ها را که نخواهی فهمید

گریه پنجره ها را که نخواهی فهمید


تو که یک عمر به هرکس که شده دل دادی

معنی دلهره ها را که نخواهی فهمید


 حسین زحمتکش 

۰ نظر ۱۹ بهمن ۹۳ ، ۰۲:۵۰
هم قافیه با باران

ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ، ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺗﻮﺭ ﮔﯿﺴﻮ ﻫﺎ

ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻧﺪ ﺑﺎ ﻗﻠّﺎﺏ ﺍﺑﺮﻭ ﻫﺎ !

ﻣﻬﺎﺭﺍﺟﺎﯼ ﻣﻦ ! ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻦ

ﮐﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﭘﯿﺶ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺳﺠﺪﻩ ﻫﻨﺪﻭ ﻫﺎ

ﭼﻨﺎﻥ ﻋﺸﻖ ﺍﯾﻦ ﭘﻠﻨﮓ ﺧﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺳﺖ ﺍﺯ ﭘﺎ

ﮐﻪ ﻫﺮﺟﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻧﺪ ﺁﻫﻮ ﻫﺎ ...

ﻣﺮﺍ ‏« ﻧﯿﺶ ﺯﺑﺎﻧﺖ ‏» ، ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯ ‏« ﻧﻮﺵ ﻟﺒﺎﻧﺖ ‏» ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﻪ ﻧﯿﺸﯽ ﺩﻝ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐـَـﻨﺪ ، ﺧﺮﺱ ﺍﺯ ﺷﻬﺪ ﮐﻨﺪﻭ ﻫﺎ

ﺍﮔﺮ ﺳﻮﯾﺖ ﺑﯿﺎﯾﻢ ، ﻣﯽ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﺁﻧﺴﻮﺗﺮ

ﺷﺒﯿﻪ ﮔُﺮﺑﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺮﺳﺘﻮ ﻫﺎ

ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﺎ ﮐﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﺍﯼ ﻋﺸﻖ ؟

ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﺁﺗﺶ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﻋﻤﻖ ﭘﺴﺘﻮ ﻫﺎ


ﺣﺴﯿﻦ ﺯﺣﻤﺘﮑﺶ

۰ نظر ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۲۲:۴۰
هم قافیه با باران

چه فرقی می کند دنیا تو را پَر داده یا من را

جدایی حاصلش مرگ است،اگر از لاله لادن را....


کسی از دام چشم و موی توبیرون نخواهد رفت

که من عمریست سرگردانم این تاریک و روشن را


تو را این قطره های اشک روزی نرم خواهد کرد

 که آب آهسته و آرام می پوساند آهن را


منم آن ایستگاه پیر تنهایی که می داند

نیاید دل سپرد این عابرانِ گرمِ رفتن را


تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی،آری

که پُلها خوب می فهمند معنای گذشتن را


 حسین زحمتکش

۰ نظر ۲۳ دی ۹۳ ، ۲۳:۵۱
هم قافیه با باران

او استکان چایی خود را نخورد و رفت

بغض مرا به دست غزل ها سپرد و رفت


گفتم نرو ! بمان ! قسم ات می دهم ولی

تنها به روی حرف خودش پا فشرد و رفت


گفتم که صد شمار بمان تا ببینم ات

یک خنده کرد و تا عدد دَه شمرد و رفت


گفتم که بی تو هیچم و او گفت بی نه با!

در بیت آخرین غزلم دست برد و رفت


یعنی به قدر چای هم ارزش...؟ نه بی خیال

او استکان چایی خود را نخورد و رفت


حسین زحمتکش

۰ نظر ۱۷ دی ۹۳ ، ۲۱:۳۵
هم قافیه با باران

غزل سرودم و گفتی که شاعران آری !

بگو بگو تو به من هر چه در دلت داری

بخاطر تو به سیگار لب زدم گفتی

بدم می آید از این شاعران سیگاری

چه صادقانه برایت غزل سرودم و تو

چه بی ملاحظه گفتی: چقدر بیکاری!

ولی دوباره برایت غزل سرودم من

ولی دوباره بر آن وزن های تکراری

مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن... گریه

مفاعلن...فعلاتن...مفاعلن.. زاری

حسینزحمتکش

۰ نظر ۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۵:۰۰
هم قافیه با باران

می گویم اما درد دل سر بسته تر بهتر

بغض گلوی مردها نشکسته تر بهتر

وقتی که چای چشم پر رنگ تو دم باشد

مردی که پیشت می نشیند خسته تر بهتر

در مکتب چشمت گرفتم کاردانی را

ابروی تو هر قدر ناپیوسته تر بهتر

سخت است فتح کشوری که متحد باشد

موهای تو آشفته و صد دسته تر بهتر

از دور می آیی و شعرم بند می آید

موی تو وا باشد زبانم بسته تر بهتر


حسین زحمتکش

۰ نظر ۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۴:۳۸
هم قافیه با باران

چو وصلی نیست باشد، وصله ها ناجورتر بهتر

و پیش چشم مردم، من همان منفورتر بهتر!


برای من که از شیرینی لبهات محرومم

غمدریای شورانگیز چشمت، شورتر بهتر...


تو ماه کامل و من کوچه گردی پیر و دیوانه

من و تو هر چه از هم بی خبر تر،دورتر بهتر


من این چشمی که رویت را نمی بیند نمی خواهم

که یعقوبی که یوسف را نبیند کورتر بهتر


به چشمان عسل رنگت زبانی تلخ می آید

که هر چه چشم شیرین تر، زبان زنبورتر بهتر


مگر نه هرکه بامش بیش برفش بیشتر بانو؟

اگردوریت رنج آور،دلم رنجور تر بهتر...


به چشمان تو دل بستم... ز چشم خلق افتادم

تو با من باش، باشدوصله ها ناجورتر بهتر


حسین زحمتکش

۰ نظر ۰۴ مهر ۹۳ ، ۲۱:۲۷
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران