هم‌قافیه با باران

در خم زلف تو از اهل جنون شد دل من

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۱۲ ب.ظ
در خم زلف تو از اهل جنون شد دل من
و اندر آن سلسله عمری است که خون شد دل من

در ازل با سر زلف تو چه پیوندی داشت
که پریشان شد و از خویش برون شد دل من

این همه فتنه مگر زیر سر لطف بود
که گرفتار بدین سحر و فسون شد دل من

سوخت سودای تو سرمایه عمرم ای دوست
می نپرسی که در این واقعه چون شد دل من

بی نشان گشتم و جستم چو نشان از دهنش
بر لب آب بقا راهنمون شد دل من

به تولای تو ای کعبه ارباب صفا
پیش اهل حرم و دیر زبون شد دل من

زلف بر چهره نمودی تو پریشان و نگون
که سیه روز از آن بخت نگون شد دل من

روی بنما و زمن هستی موهوم بگیر
سیر از زندگی دنیی ِ دون شد دل من

تا که از خال لبت نکته موهوم آموخت
واقف سرِّ ظهورات بطون شد دل من

ای صفا نور صفائی به دل شیدا بخش
تیره از خیرگی نفس حزون شد دل من

علی اکبر شیدا
۹۵/۰۲/۱۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران