دلم به یاد تو افتاد و شد دوباره هوایی
چقدر واژه بمیرد غزل غزل تو بیایی
نشسته ام به امید تو ای حماسه شیرین
بریز آمدنت را به کام تلخ جدایی
ملال نیست اگر با سپاه گریه بجنگم
اگر تو فاتح دریا، دچار صلح و صفایی
به این کرانه سفر کن ببخش بر من و بشکن
فروغ صاعقه ای را، طلسم مرگ صدایی
چقدر فاصله بین من و الهه چشمت؟
چقدر مانده نگاهی به روی من بسرایی؟
بهانه ایست رسیدن ، مسیر هجر تو زیباست
چه خوب روز و شب ما نمی رسند به جایی
مخواه آخر افسانه ها به میل تو باشد
وصال لیلی و مجنون بگو که با چه بهایی؟
زینالعابدین محب علی
چقدر واژه بمیرد غزل غزل تو بیایی
نشسته ام به امید تو ای حماسه شیرین
بریز آمدنت را به کام تلخ جدایی
ملال نیست اگر با سپاه گریه بجنگم
اگر تو فاتح دریا، دچار صلح و صفایی
به این کرانه سفر کن ببخش بر من و بشکن
فروغ صاعقه ای را، طلسم مرگ صدایی
چقدر فاصله بین من و الهه چشمت؟
چقدر مانده نگاهی به روی من بسرایی؟
بهانه ایست رسیدن ، مسیر هجر تو زیباست
چه خوب روز و شب ما نمی رسند به جایی
مخواه آخر افسانه ها به میل تو باشد
وصال لیلی و مجنون بگو که با چه بهایی؟
زینالعابدین محب علی
۰ نظر
۱۹ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۳۴