هم‌قافیه با باران

۲ مطلب با موضوع «شاعران :: سعید پورطهماسبی» ثبت شده است

از تو من تنها نگاهی مختصر می خواستم
من که چشمان تو را از هر نظر می خواستم

گرچه شاید سهم اندوه مرا از دیگران
بیشتر دادی، ولی من بیشتر می خواستم

این اگر آن گونه بود و آن اگر این گونه... نه!
عشق را بی هیچ اما و اگر می خواستم

روز گارم هر چه باشد وام دار چشم توست
من که در هر کاری از چشمت نظر می خواستم

رستن از بند قفس، رنج اسارت را فزود
آه،آری! باید اول بال و پر می خواستم

رفت عمری، تا بیایم خویش را گم کرده ام
تا بیابم خویش را عمری دگر می خواستم

باید از ماهی بخواهم راز دریا را، اگر
پیش از این از ساحل سطحی نگر می خواستم

خواب دیدم پیله می بافم به دور خویشتن
کاش روزی مثل یک پروانه بر می خاستم

سعید پورطهماسبی

۰ نظر ۲۴ تیر ۹۵ ، ۰۲:۳۴
هم قافیه با باران

در بیان حرف دل، چشم از زبان گویا تر است
عشق را هر قدر پنهان می کنی پیداتر است

این چه رازی بود در عالم که از ابراز آن
سینه ی صحراست سوزان، دیده ی دریا تر است؟

از مرام کشتگان راه حق آموختم
زندگی زیباست، اما مرگ از آن زیباتر است

هیچ کس چشمی ندارد دیدن خورشید را
هر کسی که خلق را دلسوزتر تنهاتر است
   
وسعت دریادلان با هم به یک اندازه نیست
گاه دریایی ز دریای دگر دریاتر است

تا بترسی از زمین خوردن، نخواهی پر کشید
زود پر وامی کند، مرغی که بی پرواتر است

تا از این یک می رهم، درگیر آن یک می شوم
چشم و زلف تو یکی از دیگری گیراتر است

در بیان عشق و شور و شوق شیدایی خوش است
شعر در هر شیوه ای، اما غزل شیواتر است

سعید پورطهماسبی

۰ نظر ۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۶:۳۸
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران