هم‌قافیه با باران

۲۱ مطلب با موضوع «شاعران :: محمدحسین انصاری نژاد ـ آل کثیر» ثبت شده است

سفر مقدمه‌ی عاشقی اگر باشد

خوش است حکم نمازش شکسته‌تر باشد


و حل مساله‌ی عشق در رساله‌ی کیست؟

کدام سمت سفرنامه این خبر باشد؟


سفر، مکاشفه‌ی شاعر است و قافیه‌اش

به انتظارِ که در مطلع سحر باشد؟


خوش است همسفر سعدی و گلستانش

که رد شوی تو و شیراز، پشت سر باشد


سفر، خوش است به سبک غریب یمگانی

که از تمام سفرهای شوق سر باشد


نمی‌تواند از این شهرِ مهربان برود

نمی‌تواند از این عشق، دربه‌در باشد


سفر... سفر... چه کند بر خطوط پیشانیش

نوشته‌اند مسافر که در سفر باشد


شنیدنی‌ست طرب‌نامه‌های انگوری

اگر که بر خُم سربسته‌ای گذر باشد


سپیده‌دم به نشابور می‌رسد اتوبوس

که غرق پچ‌پچ خیام و کوزه‌گر باشد


کدام جاده‌ی ابریشم است سمت هرات؟

چه غم، به پیچ و خمش دائماً خطر باشد


قطار می‌رود از هند با پر طاووس

که پلک شاعر از آشوب رنگ، تر باشد


نفس‌نفس به سراندیب هم تو را ببرد

در آن فلات که نی‌نامه‌ی پدر باشد


مه غلیظ و غبار است و او می‌اندیشد

مه، انعکاس کدام آه بی‌اثر باشد؟


سفر مقدمه‌ای بیدلانه می‌خواهد

که جاده راه می‌افتد جنون اگر باشد


تفألی بزن آهسته تا صدا بزند

عجب که شاعری این قدر خون‌جگر باشد


به دفترش وزش شعله را نمی‌شنوم

و با «کلید در باز» پشت در باشد


کتابِ کیست به دستم که در اشاراتش

هزار مثنوی آواز شعله‌ور باشد؟


و بر قلمرو بیدل کلید دروازه است

مرا به خانه‌ی خورشید راهبر باشد


شبیه جلوه‌ی ارژنگ در نگارستان

تورا ورق‌ورق آیینه‌ی هنر باشد


کتاب توست که گسترده کرد چشمم را

دریچه‌های گل‌افشان نیشکر باشد


کتاب توست سفرنامه‌ی شهود و مرا

به یادگار همین شرح مختصر باشد


محمدحسین انصاری نژاد

۰ نظر ۲۳ آبان ۹۳ ، ۱۶:۵۹
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران