هم‌قافیه با باران

از کوفه می آمد، از کوفیان، نامه

چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۹ ب.ظ
از کوفه می آمد، از کوفیان، نامه
از کوفیان آمد هی بی امان، نامه
اصلا گره خوردست با داستان، نامه

نام از تو می ماند، از دیگران، نامه
نامه زیاد آمد اما امان نامه.....

یعنی مگر چیزی شیرین تر از جان است
یعنی بیا با ما تصمیم آسان است
ما را غم دین نیست ما را غم نان است

زخمی  در این دل بود حرفی در آن نامه
نامه زیاد آمد اما امان نامه....

از دور می آمد هی صف ب صف دشمن
از دشت سر میزد، مثل علف دشمن
از یک طرف زینب، از هر طرف دشمن

این روضه ی باز و این روضه خوان، نامه
نامه زیاد آمد اما امان نامه...

یعنی اگر پرسید:« عباس کو زینب؟»
گیسو پریشان کن چیزی نگو زینب
من می روم، فردا، تو باش و او، زینب

هم نامه بر گم شد هم ناگهان نامه
نامه زیاد آمد اما امان نامه....

هفتاد و دو ساقی، هفتاد و دو باده
بر روی نی با هم، دلدار و دلداده
از روی نی میدید ، سربسته افتاده

در زیر پاهای یک کاروان، نامه
نامه زیاد آمد،
حتی
امان نامه...

مهدی استخر
۹۵/۰۷/۲۱
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران