به لطف یاد تو که از شور عشق سرشاری
میان کوچه قدم می زنم به دشواری
هنوز در دل این کوچه عطر یادت هست
چنان که در دل من مانده خاطرت جاری
شکوفه می شکفد در کنار هر قدمت
اگر دوباره در این کوچه گام بگذاری
شکوه روز به یک لحظه می شود خاموش
اگر که زلف پریشان به باد بسپاری
هنوز مستم از آن شب که روی زخم دلم
به شوق و شرم نوشتی که دوستم داری
به قاب عکس تو گفتم: چقدر غمگینی
مگر زحال من خسته دل خبر داری؟
کنار سفره خالی نشسته ام بی تو
فقط به یاد تو که از شور عشق سرشاری
عبدالرحیم سعیدی راد
از نماز نشسته مادرم
تا گنبد امام هشتم
رنگین کمانی ست
که بهشت
در سایه آن آرمیده است.
عبدرالرحیم سعیدی راد