هم‌قافیه با باران

۳ مطلب با موضوع «شاعران :: هادی جانفدا ـ مهدی جانفد» ثبت شده است

بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت
و ایستاده ای امروز روی پای خودت

نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادّعای خودت

از آسمانی گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت

پدر قنوت گرفته تو را برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربنای خودت

که شاید آخر سیر تکامل حلقت
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت

یکی به جای عمویت که از تو تشنه تر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت

بده تمام خودت را به نیزه ها و بگیر
برای عمه کمی سایه در ازای خودت

و بعد همسفر کاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن به انتهای خودت

و در نهایت معراج خویش می بینی
که تازه آخر عرش است ابتدای خودت

سه روز بعد، در افلاک دفن خواهی شد
درون قلب پدر خاک کربلای خودت

هادی جانفدا

۰ نظر ۲۰ مهر ۹۵ ، ۱۳:۴۶
هم قافیه با باران

هرگز نبوده بیشهٔ حق را غضنفری
الا که بوده مادر او شیر مادری

ام البنین نه، مادر مردان کربلا
تو شیر داده ای به وفا و دلاوری

جز تو لبان هیچ مسیحی توان نداشت
بر جسم کربلا بدمد روح حیدری

در مذهبی که فاطمه پروردگار اوست
عشق و وفا و صبر و ادب را پیمبری

تا چون تویی نیاورد این چرخ کهنه باز
ماند فلک به حسرت عباس دیگری


هادی جانفدا

۰ نظر ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۲۷
هم قافیه با باران

شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان

نمی یابم تو را، ای در جهان مانند جان پنهان! 

فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد

کسی که می برد نام تو را زیر زبان پنهان 

رمان آفرینش با علی جذاب شد اما

تو قََدرت در تمام جمله های داستان پنهان


زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمی کردند

کمال مردها باشد میان دختران پنهان 

در اطراف رسول الله (ص) آگاهانه می دیدی

چه شیطانی ست پشت چهره های مهربان پنهان 

همه دیدند حق تنهاست، پهلوی تو زد فریاد

صدایش ماند اما در سکوتی بی امان پنهان 

خزان زودرس وقتی سراغ باغ می آید

که گل خوب است باشد از نگاه باغبان پنهان 

تو از قلب علی دلبازتر قبری نمی خواهی

از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان 

تو جان حیدری، یعنی دوتایی یک نفر هستید

پس او خود را درون خاک کرده نیمه جان، پنهان 

به جز لاهوت، هر جا دفن شد کوثر چنان باشد

که دریا را کنی زیر حباب استکان پنهان 

قیام تو در اعماق زمین ساکت نمی ماند

که دارد دخترت در حنجره، آتشفشان پنهان 

و هجده سالگی پایان جریانت نخواهد بود

شدی چون خون به رگ ها، زیر جریان زمان پنهان 

به حدّی محوم از داغت که پیدایت نمی کردم

اگر می شد تنت در قبر حتی با نشان پنهان


هادی جانفدا

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۴۸
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران