هم‌قافیه با باران

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاسیان» ثبت شده است

شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت

دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت 


شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست

دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت 


نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست

صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت 


زهی پسند کماندار فتنه کز بن تیر

نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت 


امید عافیتم بود روزگار نخواست

قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت 


زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من

به تیغ باز ستاند و به تازیانه گرفت 


چو دود بی سر و سامان شدم که برق بلا

به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت 


چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت

ازین سموم نفس کش که در جوانه گرفت 


دل گرفته ی من همچو ابر بارانی

گشایشی مگر از گریه ی شبانه گرفت


هوشنگ ابتهاج

۰ نظر ۲۵ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۱
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران