ماه بانوی جزیره! دلبری را بیخیال
دامن گلدار رقص بندری را بیخیال
من حواسم هست که دیوانه ات باشم مدام
مو پریشان تر نکن، یادآوری را بیخیال
میزنم پارو میان موج های نیلی ات
ناخدا ! آن بادبان روسری را بیخیال
چشم الماس زمرد پیکر یاقوت لب!
نقشه ی گنجی خودت، نقش پری را بیخیال
پیش باید رفت در دریای مواج تنت
نه! نیانداز آن پلاک لنگری را، بیخیال
تفرقه ایجاد خاهد کرد آخر این شکاف
خط بین سینه های مرمری را بیخیال
دور انگشت تو می چرخم به هر سو خاستی
آن سکان حلقه ی انگشتری را بیخیال
دل ببر از من به هر اندازه میخاهی ولی
دزد دریایی من! غارتگری را بیخیال
با نگاهت تا ابد تنها مرا آتش بزن
آسمان خسته ی خاکستری را بیخیال
چون صدف وا مانده آغوشم به مروارید تو
مال من شو بعد از این و دیگری را بیخیال
شهراد میدری