هم‌قافیه با باران

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدی جهاندار» ثبت شده است

هرجا غزل به قافیه یار می‌رسد

ای دل حکایت تو به تکرار می‌رسد


یک‌روز صبح زود تو از خواب می‌پری

چشمت به او می‌افتد و پر در می‌آوری


او کیست؟ تازه قصه‌ی ما می‌شود شروع

بود و یکی نبود خدا می‌شود شروع


ناگه به خود می‌آیی و درمانده می‌شوی

دل‌خسته از بهشت خدا رانده می‌شوی


طوفان شروع می‌شود و ماجرا تویی

کشتی به آب می‌زند و ناخدا تویی


از شهر می‌گریزی و تنها، تبر به دست

حتی بت بزرگ دلت را شکسته است


یک‌روز دیگر از تو نجابت، نگاه از او

زل می زنی به چشم زلیخا و آه از او


این قصه در ادامه به دریا رسیده است

یعنی عصا دوباره به موسی رسیده است


دل، پادشاه گشت و سلیمان ماجراست

بلقیس پس کجاست که پایان ماجراست


ای روزگار! قافیه تنگ است و باز من

من یونسم دهان نهنگ است و باز من


وقتی خریده‌اند به سیبی تو را مرنج

نفروختند اگر به صلیبی تو را مرنج


یک‌روز صبح زود تو از خواب می‌پری

چشمت به او می‌افتد و پر در می‌آوری


او کیست تازه قصه‌ی ما می‌شود شروع

بود و یکی نبود خدا می‌شود شروع


من منتظر نشسته که ناگاه می‌رسی

یک‌روز صبح زود تو از راه می‌رسی


مهدی جهاندار

۲ نظر ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۱۹
هم قافیه با باران
عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم

دل اگر تاریک اگر خاموش بسم الله نور
گر چراغان است بسم الله الرحمن الرحیم

نامه ای را هُد هُد آورده ست آغازش تویی
از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم

سوره ی والیل من برخیز و والفجری بخوان
دل شبستان است بسم الله الرحمن الرحیم

قل هو الله احد قل عشق الله الصمد
راز پنهان است بسم الله الرحمن الرحیم

گیسویت را بازکن انا فتحنایی بگو
دل پریشان است بسم الله الرحمن الرحیم

ای لبانت محیی الاموات لبخندی بزن
مردن آسان است بسم الله الرحمن الرحیم

میزبان عشق است و وای از عشق! غوغا می کند
هر که مهمان است بسم الله الرحمن الرحیم

مهدی جهاندار
۰ نظر ۲۰ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۴۰
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران