هم‌قافیه با باران

۴ مطلب با موضوع «شاعران :: حسنا محمدزاده ـ حنیف منتظر قائم» ثبت شده است

زمین باید برقصد بی حضورت با چه سازی؟!
نګفتی مانده روی سینه اش ناګفته رازی ؟!

نګفتی بی تو می میرند شب بوهای اینجا
بیا خوش کن دل محرابشان را با نمازی

پناه آورده ام بر شعر ها دنبال یادت
به تلمیحی ... به ایهامی... به تشبیه و مجازی

فقط دلګیرم از پاهای لنګ و چشم کورم
ګمانم مانده تا دیدار تو راه درازی

دلم را پهن کردم زیر پای شهر و دیدم
به رویش می چکد اشک عروس بی جهازی

شکستم ؛ حیرتم را رفتګر ها جمع کردند
ولی جاماند روی خاک چشم نیمه بازی

همان چشمی که می ماند به راهت تا همیشه
که می کوبد به درهای دلت دست نیازی

حسنا محمدزاده

۰ نظر ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۹
هم قافیه با باران

نقره کوب است رکاب تن مهتابی ماه
چشم شهلای تو فیروزه ی دلها شده است

از "الف" گفتی و "یا" هم به شما وابسته است
چون که چشمان تو آموزه ی دل ها شده است

به سفر رفته ای و شوق رسیدن به لبت؛
باعث نیت سی روزه ی دل ها شده است

تشنه ی بوسه ولی لب به لب ایم از عشقت
پر ز اشک غم تو، کوزه ی دل ها شده است

خوردن حسرت آن سیب نگاهت ای جان!
عاقبت مبطل این روزه ی دل ها شده است


حنیف منتظر قائم

۱ نظر ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۴
هم قافیه با باران

آب میریزم ولی خون میچکد از موی تو

این وصیت می شود خار گلوی شوی تو


رو گرفتی و زدی آتش به جان همسرت؛

مانده در دل حسرت دیدار ماه روی تو


راز این غسل شبانه بغض حیدر را شکست

دستم آخر خورده بر زخم ِ تر ِ پهلوی تو


موی زینب را چگونه شانه کردی؟...وای ِ من!

تا به امشب من ندیدم زخم ِ بر بازوی تو


جان حیدر باز کن چشم خودت را فاطمه!

کار من افتاده بر این دیده بی سوی تو


یک نگاهم کن، بگو آیا حلالم می کنی؟

برف پیری آمده در خانه ام بر موی تو


در میان خانه ی من یاس ِ پرپر گشته ای

میخ و درب و سینه دیوار دارد بوی تو


من امانت دار خوبی هم نبودم فاطمه

یار هجده ساله ام شرمنده ام از روی تو


حنیف منتظر قائم

۰ نظر ۱۴ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۲۹
هم قافیه با باران
آینه هستم و غمها کدرم میخواهند
عاشقم گرمی بی سابقه ی "ها" یت را

باد پیغمبری از سوی خدا بود و رساند
حجت شرعی بیتابی موهایت را

حنیف منتظر قائم
۰ نظر ۰۷ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۳۴
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران