هم‌قافیه با باران

۵ مطلب با موضوع «شاعران :: عبدالقهار عاصی» ثبت شده است

گل نیست ماه نیست، دلِ ماست پارسی
غوغای کُه، ترنم دریاست پارسی

از آفتاب، معجزه بر دوش می کشد
رو بر مراد و روی به فرداست پارسی

از شام تا به کاشغر، از سِند تا خجند
آیینه دار عالم بالاست پارسی

تاریخ را، وثیقه ی سبز شکوه را
خون من و کلام مطلاست پارسی

روح بزرگ و طبل خراسانیان پاک
چتر شرف، چراغ مسیحاست پارسی
 
تصویر را مغازله را و ترانه را
جغرافیای معنوی ماست پارسی

سرسخت در حماسه و هموار در سرود
پیدا بوَد از این که چه زیباست پارسی

بانگ سپیده، عرصه ی بیدار باش مرد
پیغمبر هنر، سخنِ راست پارسی

دنیا بگو مباش، بزرگی بگو برو
ما را فضیلتی ست که ما راست پارسی

عبدالقهارعاصی

۰ نظر ۰۲ آبان ۹۶ ، ۲۰:۵۴
هم قافیه با باران
«بیا ای دل که راهِ خویش گیریم
رهِ شهری دگر در پیش گیریم»

من و تو دو برادرخواندهٔ عشق
در این‌ماتمسرا واماندهٔ عشق

بیا که دست با دستِ‌غمِ خویش
کناری سوز و سازِ محرمِ خویش

به پابوسیِّ تنهایی برآییم
به دنبالِ‌دل‌آسایی برآییم

سراغِ گورِ مجنونی بگیریم
کنارِ نعشِ فرهادی بمیریم

بیا ای دل که با هم یار باشیم
ز هم دلبر،‌به هم دلدار باشیم

من و تو با جدایی هم‌طرازیم
بیا ای دل به همدیگر بسازیم

عبدالقهار عاصی
۰ نظر ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۹
هم قافیه با باران
هرشب هوای کوچه ی دلدار میکنم
دل را تسلی از در و دیوار میکنم

از بسکه با خیال وی آغشته میشوم
هر ذره را خیال سپیدار میکنم

با جفت کفتر ته ی پر چال بام شان
از دور دور قصه ی بسیار میکنم

آنجا برای دفع گمان بد کسان
تمثیل نقش مردم هشیار میکنم

نذرانه ی مراد همه سیم و زر بود
من نان گرم نذر رخ یار میکنم

در ماه ، در ستاره ی شام و غروب شهر
او را تمام باغچه دیدار میکنم

از جنس دل ز سینه دکانی گشوده ام
سرتا به پای عشقم وبازار میکنم

عبدالقهار عاصی
۱ نظر ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۴
هم قافیه با باران

من آن موج گرانبارم که در دامن نمی گنجم
من آن توفنده خاشاکم که در گلخن نمی گنجم

سروپا رونق آرای دو عالم نقش معنایم
بگیریدم بگیریدم که من در من نمی گنجم

من آتشباز یی آواز های تعید موعودم
مرا فارغ کنید از تن که من درتن نمی گنجم

غبار هیچ گرد ره نیم در چشم کس لیکن
خیال آیینه ی دارم که در گلشن نمی گنجم

سرود برق ریزیهای فصل رویش و رنگم
شرار مشعل طورم که در خرمن نمی گنجم

مرا فریاد گاهی در مسیر نیستان باید
من آن دردم که در پیچاک یک شیون نمی گنجم


عبدالقهار عاصی

۰ نظر ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۴
هم قافیه با باران

خانه تاریک، دل باغ و بیابان تاریک
بی‌تو هر کوچهٔ این شهرک ویران تاریک

آسمان خسته و خورشید ز پا افتاده
ماهِ آواره به دلگیری زندان تاریک

چه دیاری است دیاری که نباشی تو در آن
دامن آلودهٔ تکفیر و گریبان تاریک

بی تو دل معبد طوفان‌زده را می‌ماند
آستان ریخته، در سوخته، ایوان تاریک

باده تاریک و گلوگیر، سر نامه سیاه
و غم دوزخیِ یار دو چندان تاریک


عبدالقهّار عاصی

۱ نظر ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۱
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران