درون چشم هایت قدر ده پاییز، «آن» داری
همان «آن»ی که حافظ گفت، بانو، از همان داری [1]
چگونه چشم هایت را برایت شرح باید داد؟
چگونه ذکر باید کرد که آتشفشان داری؟
نمی دانم چرا اما تو تا از دور می آیی
«هوا»یی می شوم گویی که با خود آسمان داری
درون چشم ها، ترفندهای نو، جداگانه
برای شاعران، فرزانگان، دیوانگان داری
من و تو، گوشه ای خلوت...گمانم خواب می بینم
گره از روسری... بانو، گمانم قصد جان داری
چه باید کرد با این عکس، با این منبع الهام؟
به قدرِ هفت قرنِ شاعری مضمون در آن داری
وحید خضاب
پ.ن:
1- حافظ می گوید:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که «آن»ی دارد