اشکِ فراق چشمِ ترم را گرفته است
پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۴۲ ب.ظ
اشکِ فراق چشمِ ترم را گرفته است
خنجر کشیده غم جگرم را گرفته است
از تو بگو چگونه خداحافظی کنم؟
بُغضی گلویِ نوحه گرم را گرفته است
ترسم که پای دختر تو لِه شود در این
زنجیرها که پای حرم را گرفته است
از خیمه های سوخته هر قدر مانده است
چادر که رفته روی سرم را گرفته است
نیزه ز نبشِ قبرِ کسی حرف می زند
ناله وجودِ شعله ورم را گرفته است
هفده سرِ به نیزه مرا اوج می دهد
حالا که کعبِ نیزه پَرم را گرفته است
اینان که دورِ آینه دیوار می کِشند
از تازیانه ها چقدر کار می کِشند
علیرضا شریف
۹۳/۰۸/۱۵