هم‌قافیه با باران

۲۲ مطلب با موضوع «شاعران :: عماد خراسانی» ثبت شده است

شبی ای فتنه گر مهمان من باشی چه خواهد شد ؟

شراب روح سرگردان من بـاشی چه خواهد شد ؟

 

اگر یک شب غرور حسن روز افزون نهی از سر

به فکر درد بی درمان من بـاشی چه خواهد شد ؟

 

سراپا آنی و از هر چه گویم خوشتر از آنی

شبی ، روزی ، بتاگر زان من باشی چه خواهد شد ؟

 

گر ای شیرین تـر از عُمر ، این دل دیوانه بنوازی

گر ای خوشتر زجان ، جانان من باشی چه خواهد شد ؟

 

غمت ناخوانده مهمانی ست هر شب در سرای من

اگر یک شب تو خود مهمان من باشی چه خواهد شد ؟

 

به تاریکی سرآمد عمر من ، ای ماه اگر یکشب

چراغ کلبه احزان من باشی ، چه خواهد شد ؟

 

به دامـان ریختم شب ها ، ز هجران تو کوکب ها

شبی چون اشک بر دامان من باشی چه خواهد شد ؟

 

عماد خراسانی

۱ نظر ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۰۰
هم قافیه با باران

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

نیست دیگر به خرابات،خرابی چون من

باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد

حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند

زخم و بر زخم،نمک پاشد و مرهم ببرد

آن که بر دامن احسان تو اش دسترسی ست

به دهان،خاکش اگر نام ز حاتم ببرد

زنگ چل ساله آیینه ما گر چه بسی ست

آتشی همدم ما کن که به یک دم ببرد

رنج عمری،همه هیچ است اگر وقت سفر

رخ نماید که مرا با دل خرّم ببرد

من ندانم چه نیازی ست تو را با همه قدر

که غمت دل ز پریزاده و آدم ببرد

جان فدای دل دیوانه که هر شب بر ِتوست

کاش جاوید،بدان کوی،مرا هم ببرد

ذکر من نام دلارای حبیب است عماد!

نیست غم،دوست اگر نام مرا کم ببرد


عماد خراسانی

۰ نظر ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۵۳
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران