هم‌قافیه با باران

۷ مطلب با موضوع «شاعران :: مجید آژ _ قدسی مشهدی» ثبت شده است

شبان گیس بلند عشیره پدری
فدای نی لبکت گله گله حور و پری!

فرشته را به شبانی چکار؟ می ترسم
که گله را به چراگاه آسمان ببری

قسم به صبح! که ای آفتاب گندمگون
بزک نکرده هم از دختران شهر سری

چهار فصل درختان اگر که گل بدهند
میان آن همه گل از همه شکفته تری

دو چشم میشی و یک دشت گرگ، باکی نیست
که با حساب من از هر نظر تو بیشتری!

مرا به کاسه ای از شیر ماه مهمان کن
که گرگ و میشم از این کوره راه دربدری

رها کن این رمه را، در کنار من بنشین
چه می شود که بیارآمد از تو رهگذری

رها کن این رمه را، از خدا که پنهان نیست
من عاشقت شده ام پیش از آنکه دل ببری

مجید آژ

۱ نظر ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۳
هم قافیه با باران
همچو خورشید به عالم نظری ما را بس
نفس گرم و دل پر شرری ما را بس

خنده در گلشن گیتی‌ به گُل ارزنی باد
همچو شبنم به جهان چشم تری ما را بس

گرچه دانم که میسّر نشود روز وصال
در شب هجر امید سحری ما را بس

اگر از دیده کوته نظران افتادیم
نیست غم ، صحبت صاحب نظری ما را بس

در جهانی که نباشد ز کسی نام و نشان
قدسی از گفته ی شیوا اثری ما را بس

قدسی مشهدی
۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۳۹
هم قافیه با باران

سیب غلتان رودخانه من! آهوی نقش بسته بر چینی!
پری قصه های کودکی ام ! قالی دستباف تزیینی!

خُنکای نسیم اول صبح! گرمی چای عصر پاییزی!
به چه نامی ترا صدا بزنم؟ لیلی روزگار ماشینی!

دور مجنون گذشت اینک من دور لیلا گذشت اینک تو
دست بردار از این حکایت تلخ تا بگویم چقدر شیرینی

از کدامین عشیره ای بانو که در این شهر آسمان زنجیر
شیر از آفتاب می دوشی میوه از باغ ماه می چینی

ای جهان بر مدار مردمکت ، چشم بردارم از تو ؟ ممکن نیست
منم آنکس که زندگی کرده سالها با همین جهان بینی

گیسوان سیاه پوشت را روی دیوار شانه ها آویز
تا ببینی غزلسرایان را همه مشتاق شعر آیینی

جنبش سبز فتنه انگیزی اگر از جای خویش برخیزی
کودتاچی مخملی دامن! شورشی! بهتر است بنشینی

عشق حق مسلم من و توست مابقی را به دیگران بسپار
هر چه داری اگر به عشق دهی کافرم گر جویی زیان بینی

 مجید آژ

۰ نظر ۲۶ دی ۹۴ ، ۱۱:۳۱
هم قافیه با باران

هرچند که اندام تو برف سبلان است
از گرمی اهوازِ لبت بوسـه پزان است


یک شهــر در این عرضه تقاضــای تو دارد
تقصیر لبت نیست اگر بوســه گران است

بازار طلا نیست اگـــر مــوی طلاییت
با هر وزش باد چرا در نوسان اسـت؟

سر ریـــز شدم از یقـــه پیرهن از بس
در عشق تو سیال تنم در فوران است

تا بره ی چشمــان تــــــو را گرگ ندزدد
در مرتع گیسوت،دلم چشم چران است

هر بار کـــه تبخیــــر شد از ذهن خیالت
آن سوی دگر خاطره ات در میعان است

رویای من این بود که همـراه تـــو باشم
افسوس که در دست تو دست چمدان است

باران تنت کاش بر ایــــن خانـــه بــــبارد
هر چند که بخت بد من ، قطره چکان است

مجید آژ
۰ نظر ۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۸:۱۱
هم قافیه با باران

زیر پلکم چه می کنی دختر! خلوتم را پر ازدحام نکن
روز تارم حلال موهایت لااقل خواب را حرام نکن

ماده گرگ خیالت امشب هم قصد دارد به گله ام بزند
بره هایی که می شمارم را از سر کینه قتل عام نکن

به کسی که بدون تو عمریست به خداحافظیت خو کرده
از پس پرده فراموشی نیمه شب دزدکی سلام نکن

من پر از حرفهای ناگفته تو پر از اشتیاق نشنیدن!
این فروخورده بغض را دیگر با خیالات همکلام نکن

تشت رسوایی من است اینکه وسط کوچه تو افتاده
پیش این عاشق سر افکنده دلبری روی پشت بام نکن!

کورسویی در این سیاهی نیست تو به جادوی رنگی رویا
برق خاموش چشمهایم را مثل مهتاب نقره فام نکن

******
باز هم صبح گیج بی خوابی، من و سردردهای بی تابی
و تویی که هنوز پیش منی! لطفا این قصه را تمام نکن!


مجید آژ

۰ نظر ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۷
هم قافیه با باران

کجای این شب پر غصه آفتاب شدی
که خواند قصه به گوش ات که غرق خواب شدی

کدام بوسه ترا جرعه جرعه نوشیده ست
که پیش از آنکه بیابم ترا سراب شدی

سوال پر ترکی بر لبم نشاندی و بعد
زمین خشک مرا ابر بی جواب شدی

دعای روز و شبم بودی و نمی دانم
دعا نکرده برای که مستجاب شدی

بهار خلوت آغوش من ترا کم داشت
تو دور ساقه پاییز پیچ و تاب شدی

بهشت گمشده روزگار دوزخی ام
برای من که فقط مایه عذاب شدی

تو بال اوج گرفتن نداشتی گنجشک
از آب و دانه من بود اگر عقاب شدی


مجید آژ
۰ نظر ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۴
هم قافیه با باران

مترسکانه نشاندی مرا بخاک سیاه
سفید بخت شوی ای عروسک خودخواه

من و تو از دو جهان از دو کهکشان دو زمین
دو روز همسفر هم شدیم در یک راه

تو رفته رفته عزیز و عزیز تر شدی و
من از بلندی عزت رها شدم در چاه

دل کبوتری و بخت پر کلاغی من
درخت پر ثمر و دست چیدنم کوتاه

خیال بود رسیدن به تو ولی شیرین
محال بود ولی غیر ممکنی دلخواه

کجای این شب پر غصه آفتاب شدی
چراغ مرده شب پرسه های بی همراه

سیاهچال مخوفی ست هر شبم بی تو
سری بزن به من ای نور از دریچه ماه


مجید آژ
۰ نظر ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۱
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران