هم‌قافیه با باران

۴۳ مطلب با موضوع «شاعران :: مژگان عباسلو» ثبت شده است

تو را از دست دادم، آی آدم‌های بعد از تو!

چه کوچک می‌نماید پیش تو غم‌های بعد از تو

 

تو را از دست دادم، تو چه خواهی کرد بعد از من؟

چه خواهم کرد بی تو با چه خواهم‌های بعد از تو؟

 

تو را از دست ... ؛ دادم از همین زخم است، می‌بینی؟

دهانش را نمی‌بندند مرهم‌های بعد از تو

 

«تو را از یاد خواهم برد کم‌کم» بارها گفتم

به خود کی می‌رسم اما به کم‌کم‌های بعد از تو؟

 

بیا، برگرد، با هم گاه... با هم راه... با هم...، آه!

مرا دور از تو خواهد کشت «با هم»های بعد از تو


مژگان عباسلو

۰ نظر ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۱۵
هم قافیه با باران

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند

هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند

 

ناگهان می‌آید و در سینه می‌لرزد دلم

هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می‌کند

 

با من از این هم دلت بی‌اعتناتر خواست، باش!

موج را برخورد صخره کِی پشیمان می‌کند؟

 

مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرت‌کِش است

هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می‌کند

 

اشک می‌فهمد غم افتاده‌ای مثل مرا

چشم تو از این خیانت‌ها فراوان می‌کند

 

عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند

درد بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند

 

مژگان عباسلو

۰ نظر ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۴۰
هم قافیه با باران
رفته تصویرت ولی با من صدایت مانده‌است
مثل لک قاب بر دیوار جایت مانده‌است

من دلم دریاست، موسی باش! حتی برنگرد
تا نبینی بر تن من رد پایت مانده‌است

عشق آن روزی که ما را آشنا می‌کرد، گفت
کاش فردا هم ببینی آشنایت مانده‌است!

ماهی و افسوس با هر برکه قسمت می‌کنی
خاطراتی را که از دریا برایت مانده‌است

«کی تو را از یاد خواهم برد؟» گفتم؛ عشق گفت
بی‌نهایت، بی‌نهایت، بی‌نهایت مانده‌است

مژگان عباسلو
۱ نظر ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۵۶
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران