بر پیــکر مـن تو را کفن ساختـه اند
یا ایــن که برای پر زدن ساختـه اند
ای عشق!شبیه سایه با من هستی
انـگار تو را برای مـــن ساختـه اند
میلاد عرفان پور
بر پیــکر مـن تو را کفن ساختـه اند
یا ایــن که برای پر زدن ساختـه اند
ای عشق!شبیه سایه با من هستی
انـگار تو را برای مـــن ساختـه اند
میلاد عرفان پور
برگ از پـی برگ راز مجنون شدن است
رنگ از پی رنگ، در دگرگون شدن است
از راه رسیـــــد با سبـــــد های انار
پاییـز همیشه فصل دلخون شدن است
میلاد عرفان پور
نرگس غمزهزنش بر سر ناز است هنوز
طرهٔ پرشکنش سلسلهباز است هنوز
عاشقان را سپه ناز براند از در دوست
بر در دوست مرا روی نیاز است هنوز
خاک محمود شد از دست حوادث بر باد
در دلش آتش سودای ایاز است هنوز
هر کسی را سر کوی صنمی شد مقصود
مقصد سادهدلان خاک حجاز است هنوز
گرچه شد عمر من از خط توکوتاه ولی
دست امّید به زلف تو دراز است هنوز
مسجد حسن تو از خط شده ویران لیکن
طاق ابروی تو محراب نماز است هنوز
روزی ای گل به چمن چشم گشودی از ناز
چشم نرگس به تماشای تو باز است هنوز
زین تحسرکه چرا سوخت پرپروانه
شمع دلسوخته در سوز وگداز است هنوز
باز شد شهپر مرغان گرفتار بهار
بستگیهاست که در دیده ی باز است هنوز
ملک الشعرای بهار
فرداسـت که زیــر بارش تند تگرگ
نه شاخه به جا بماند از ما و نه برگ
القصّه چنین که خواب ما سنگین است
بیـــدار نمی شویم الّا با مـــــرگ
میلاد عرفان پور
آیینه… زلال… نرم… مرمر… دل تو
یک دهکده لبریزِ کبوتر… دل تو
من قلک عشق خویش را میشکنم
یک خانه اجاره میکنم در دل تو
میلاد عرفان پور
دل های سوگوار فقط از تو گفته اند
جان های بی قرار فقط از تو گفته اند
جمع ستارگان همگی هم صدای ماه
هرشب هزار بار فقط از تو گفته اند
ای تشنه ی غریب که دنیاست تشنه ات
لب های روزه دار فقط از تو گفته اند
ای بهترین شکوه شکفتن! درخت ها
در حسرت بهار فقط از تو گفته اند
آه ای قرار آخر دلها که عاشقان
در ساعت قرار فقط از تو گفته اند
هنگام کارزار، شهیدان روزگار
در خون و در غبار فقط از تو گفته اند
ای کشته ی فتاده به هامون، شهیدها
گمنام و بی مزار فقط از تو گفته اند
بر نی خوشا تلاوتی از کهف و از رقیم
نی های اشک بار فقط از تو گفته اند
دیرست که اهالی صحرا به دیدن
هر اسب بی سوار فقط از تو گفته اند
ای سروری که پیر غلامان عاشقت
از مهد تا مزار فقط از تو گفته اند
در سطر سطر ناحیه شرح تو خوانده ایم
چشمان انتظار فقط از تو گفته اند
میلاد عرفان پور
ما بی تو حیات را اسارت خواندیم
جان را به زیارت شهادت خواندیم
از راه رسیـد با عبـایی بـر دوش...
با مرگ، نمازی به جماعت خواندیم
میلاد عرفان پور
به انتظار نشستیم کربلا بشود
که پیش مرگی مولا نصیب ما بشود
به جان کرببلا عطر عید قربان است
خوشا کسی که چنین در منا فدا بشود
سر تعارفمان نیست با حسین ولی
کجا به دادن سر دین ما ادا بشود
بدا به نامه اعمال ما به روز حساب
نماز صبح شهادت اگر قضا بشود
خدا نبخشدمان گر دمی که جان داریم
خیام دوست, گذر گاه اشقیا بشود
خدا نبخشدمان گر دمی که ما هستیم
سه شعبه در گلوی شیرخواره جا بشود
خوشا که جان بدهیم و به لحظه ای نرسیم
که جسم اکبر او جمع در عبا بشود
به قطعه قطعه شدن در هوای عشق حسین
رضا دهیم, خداوند اگر رضا بشود
میلاد عرفان پور
پدرها به شوق تو ای مولا
دوباره به میدان کمر بستند
ببین دختران شهیدان را
که چَشم انتظار پدر هستند
ببین غنچه های بهار، چه زیبا در این انتظار
به غیر از رضای خدا را نجویند
دگر از یتیمی نگو، که این کودکان با پدر
صمیمانه هر لحظه در گفتگویند
نور بابا/ به چشم دختر آید
دلتنگی ها/ به لطف حق سرآید
از شام آخر / صبح ظفر برآید
میلاد عرفان پور
حق دارد اگـر ز خلـق،دامن چیدهست
از داغ عزیـزیست اگـر خشکیدهست
بیهوده تـرک نخـورده لـب های کویـر
لب های حسین بن علی را دیدهست
میلاد عرفان پور
در پیش معاد و پشت سر،رنج معاش
مانده تل خاکستـری از هر چه تلاش
ای عمـر نفس بریـده! قـدر نفسـی
از کرب و بلا گذشتـه باشـی ای کاش
میلاد عرفان پور
خیری کن و از خیال و رویا بگذر
از خیـر تمـاشا و تمنـا بـگذر
دنیاست مزار آرزو های بزرگ
پس فاتحه ای بخوان...
از اینجا بگذر
میلاد عرفان پور
شادی برای تو، غم عالم برای من
از ماه های سال، مُحرّم برای من
آوای آسمـانی داوود مـال تـو
خاموشی مقدس مریم برای من
از عشق خود جدایم و جای گلایه نیست
این بود ارث حضرت آدم برای من
بی مهری است رسم محبت برای تو
تنهایی است مونس و همدم برای من
یوسف که نیستم ولی آن بنده ام که هیچ
نگذاشته ست صاحب من کم برای من
بگذار عمر در گذر عشق طی شود
حتی اگر نشد که تو یک دم برای من...
میلادعرفان پور
با یاد تو شب تا به سحر بیداریم
دلخوش به چراغ روشن دیداریم
از آمدنت خیال عالم جمع است
تنهایی عاقبت به خیری داریم
میلاد عرفان پور
در باغ گشوده است گیسو، پاییز
گریان و بهانه گیر و کمرو، پاییز
هر سال به جشن رنگ برده ست مرا
ممنونم از این دختر هندو - پاییز-
میلاد عرفان پور
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشـق نشـدی وگرنه می فـهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
میلاد عرفان پور
دل مثل جاده ایست که در آن مسافریم
آری، چه آشکار، چه پنهان، مسافریم
ما برگ های زرد جدا مانده از درخت
در دستٍ بادهای پریشان مسافریم
گاهی میان خلوت یک روستای دور
گاهی در ازدحام خیابان مسافریم
در آفتاب و خاک و نسیمی که می وزد
در قطره قطره ی گریه باران مسافریم
چون گردٍ راه، بی که بگوییم ما که ایم،
خاموش در رکاب سواران مسافریم
در زلف دوست، یک شب تاریک گم شدیم
عمری گذشته است و کماکان مسافریم
میلاد عرفان پور