پیکر تراش پیرم و با تیشه ی خیال
پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۳۱ ب.ظ
پیکر تراش پیـــرم و با تیشه ی خیال
یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام
تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم
ناز هزار چشــــم سیــه را خریده ام
بر قامتت که وسوسه ی شستشو در اوست
پاشیده ام شراب کف آـود مـاه را
تا از گزند چشم بدت ایمنی دهـــــم
دزدیده ام زچشم حسودان ، نگاه را
تا پیچ و تاب قد تــــو را دلنشین کنـــم
دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام
از هـــر زنی ، تراش تنی وام کرده ام
از هر قدی ، کرشمه رقصی ربوده ام
اما تو چون بتی کـــــه به بت ساز ننگرد
در پیش پای خویش به خاکم فکنده ای
مست از می غــــروری و دور از غـــــــم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت، کنده ای
هشدار زآنکه در پس این پرده ی نیاز
آن بت تراش بلهوس چشم بسته ام
یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
ببینند سایه ها که تو را هم شکسته ام !
ناد نادرپور
۹۴/۱۰/۲۴