هم‌قافیه با باران

۵۷ مطلب با موضوع «شاعران :: نغمه مستشار نظامی» ثبت شده است

گفته بودند تو نمی ‌آیی، شک نکردم !خودت قضاوت کن
حقّ من را که سالها این‌جا، منتظر بوده‌ ام رعایت کن

گفته بودند بین یارانت، جای یک دختر دهاتی نیست
باشد آقا فقط همین یک بار، چند لحظه قبول زحمت کن

دل من شور می ‌زند گاهی، که مبادا دل شما تنگ است
درد دل هم نمی ‌کنی با من، لطف کن لااقل نصیحت کن

من همیشه به یادتان هستم، پای شالی، کنار گندمزار
اگر از این طرف گذر کردی. با درختان باغ صحبت کن

پدرم گفته بود: بعد از من، تو نگهبان باغها هستی
باید این سیبها به او برسند، منتظر باش و خوب دقت کن

در بهاری که می ‌رسد از راه، آخرین مرد می‌رسد ناگاه
دخترم منتظر بمان اینجا، جای من با امام بیعت کن

نغمه مستشارنظامی

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۴
هم قافیه با باران

خم می شوم تا گامهایت را ببوسم
بگذار مادر جای پایت را ببوسم

بگذار آن دستان گرم و مهربان را
آن گونه های آشنایت را ببوسم

بگذار بوی مهربان چادرت را
سجاده بی ادعایت را ببوسم

بگذار عطر مهربان چادرت را
 سجاده غرق صفایت را ببوسم

بگذار دانه دانه .دانه دانه دانه
موهای بر شانه رهایت را ببوسم

بگذار قطره قطره قطره قطره قطره
اشک پس از عطر دعایت را ببوسم

یا اینکه سر بر شانه های مهربانت
ذکر قشنگ ربنایت را ببوسم

بگذار مادر جان ببوسم خنده ات را
حتی نفس حتی صدایت را ببوسم

من (بوسه) ام هرجا که نامی از تو باشد
بگذار جای بوسه هایت را ببوسم

بگذار مادر جان قدم بر چشمهایم
تا از دلم هر روز پایت را ببوسم

نغمه مستشارنظامی

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۸:۱۴
هم قافیه با باران

ب، الف، ب، الف! بخوان: بابا
چفیه و مُهر و استخوان: بابا!

بعد از این انتظار طولانی
خواهد آمد به شهرمان بابا

می نویسم زمین که قابل نیست
کی می آیی از آسمان، بابا!؟

آمدم من به پیشواز شما
دست خود را بده تکان بابا

تا ببینم در ازدحام حضور
تو کدامی در این میان بابا؟

تو که یک عمر در سفر بودی
بیشتر پیش مان بمان، بابا!

باز من بی توام، تو؟ آن بالا
باز موضوع امتحان: بابا!

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۵ ، ۱۰:۰۸
هم قافیه با باران

صد و چهارده سوره منزل به منزل
بخوان بر مزار شهیدان بی سر
بخوان ساقی سبز مستان بی دست
بخوان ای خُم سرخ جوشان بی سر

صد و چهارده سوره را جرعه جرعه
بنوشان به لب تشنگان ابن کوثر
بخوان آیه هَل اتی، ابن مولا
حدیث کسا را بخوان ابن کوثر

صد و چهارده سوره را ختم کن تا
رقیه سرت را به دامان بگیرد
بخوان تا که زینب درین کُنج غربت
برای سرت ختم قرآن بگیرد

بخوان تا بخوانم،بخوان تا بگریم
بخوان تا بسوزم،بخوان تا بمیرم
فدای سرت جمله سرهای عالم
بخوان تا غزل-نوحه از سر بگیرم

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۵ ، ۰۹:۰۸
هم قافیه با باران

آهای مردم دنیا آهای مردم عاقل
ازین تلاطم و طوفان نمی رسید به منزل
چه قدر جنگ و سیاهی،چه قدرظلم و تباهی
چه قدر غنچه پرپر،چه قدر ماهی در گل
گل است اینکه به دست گلوله ها شده پرپر
مقابل سر سرنیزه ها شکسته دل است،دل

رسانده اید به اوج فضا سفینه و موشک
سفر به دورترین نقطه کرده اید،چه حاصل؟!
یکی می آید و می پرسد از من و تو و آنها
یکی می آید و می پرسد از تمام مسایل
گمان کنید بپرسد «چه کرده اید در اینجا؟!»
جواب پرسش آسان،چه قدر پاسخ مشکل
گمان کنید بپرسد«خدا،خدای شما کیست؟»
چه پاسخی است به جز «حی حق شاهد عادل»

بخواب کودک دلتنگ قرن آتش و آهن
رسانده مادر دریا تورا به دامن ساحل

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۲۸ آبان ۹۵ ، ۰۴:۰۸
هم قافیه با باران

می ایستم مقابل گودال قتلگاه
جایی که چشمهای تو در خون شناورند
می ایستم دوباره که بر روی دوش من،
اندوه مادران جهان را بیاورند

یادم نمی رود که تو در دستهای من ،
بالیدی و بزرگ شدی ،وای بر خزان
قلب جهان شکست ازین داغ سینه سوز،
چیزی نمانده است شود شعله ور خزان

دستی که درب خانه مارا شکسته بود
امروز بر گلوی تو خنجر کشیده است
دستش بریده باد که این تیغ تیز را
بر روی بوسه گاه پیمبر کشیده است


می ایستم مقابل گودال قتلگاه!
تا زینب از گلوی تو قرآن بیاورد
با دستهای خالی و با قلب چاک چاک
یک جرعه عشق سمت شهیدان بیاورد

بغض غدیر و اشک بقیع و مدینه را
در کربلا به خون تو تعمید می دهم
نام حسن به مشرق آیینه می برم
نام تو را به مغرب خورشید می دهم

با من بگو حسین من از سالهای درد
من رفتم و تو ماندی و دنیا چه با تو کرد؟
آه از جماعتی که شکستند عهد را
انگار با رسول خدا بوده این نبرد!
#
مادر پس از تو هر چه بدی بود دیده ایم
پهلوی تو شکست و دل ما شکسته تر
آن از برادرم که صبورانه زهر خورد
این هم من و دو خواهر تنها و خون جگر

مادر ولی تو غصه نخور این حسین توست
قربان ماندگاری دین خدا شده
یاران من عزیز ترین های عالمند
پس کربلا بهشت زمین خدا شده

مادر فقط اجازه بده وقت آمدن
دست تو را ببوسم و جان را فدا کنم
چیزی نمانده است جز این سر،قبول کن
آن را نثار نام رسول خدا کنم

نغمه مستشارنظامی

۰ نظر ۲۰ مهر ۹۵ ، ۲۳:۴۹
هم قافیه با باران

چه مقدار خون خورده باشد غروب!
که پیش از سحر مرده باشد غروب؟

چه مقدار آیینه ریز ریز؟
گمانم که نشمرده باشد غروب!

گمانم که بر دوش خود بی کفن
تنت را خدا برده باشد غروب

چه کرده ست با خیمه آفتاب
که از شعله آزرده باشد غروب؟

چه خوانده ست سر بر سر نیزه آه
که قرآن به سر برده باشد غروب؟

خدا خواست با یاد آن ظهر سرخ
از آغاز افسرده باشد غروب

زمین ناز خورشید را می کشید
مبادا که پژمرده باشد غروب!

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۲۰ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۷
هم قافیه با باران

تردید داشت بال شود یا که دستهات
حالا که هیچ کس به تو... حالا که دستهات.....

تردید داشت نور شود یا فرشته یا...
تردید داشت بال،که بالا، که دستهات!

آمد نشست بر هیجان دو شانه ات
تا سطر سطر حادثه ای را که دستهات...

آهسته گفت: مشک، علم، نیزه،تیر، اشک...
مشک انتخاب شد که به دریا... که دستهات...

تردید... نه نداشت که چشم انتظار بود
دیگر نمی شناخت سر از پا که دستهات-

تقدیم می شدند به فرزند ماهتاب
با شوق شکر گفت خدا را که دستهات-

پرواز می کنند چنانکه فرشته ها
راهی نمی برند به آنجا که دستهات!
***
ای ماه کاروان عطش راه سبز تو
تکثیر شد درآینه پاک دستهات!

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۰
هم قافیه با باران

می آمد و آب هم به پایش افتاد
در حنجرِ خشک نی، ندایش افتاد

می آمد و علقمه عطشناک لبش
می رفت و در آب، دستهایش افتاد

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۱:۵۷
هم قافیه با باران

بگیر از دستم تکه های جانم را
و آخرین غزل مانده در دهانم را
 
و از وجود من این درد کهنه را بردار
که می فشارد تا مغز استخوانم را
 
از آن نگاه غریبت بساز آینه ای
که عاشقانه کند وسعت جهانم را
 
سپس به دست خودت بشکن و به دستانم
بریز سهم تو از سهم آسمانم را -
 
بریز چشمانم را ،بریز قلبم را
بریز روح غم انگیز واژگانم را
¤
بریز تا لبریز از تمامشان باشم
که دستهای تو را،اوج داستانم را
 
بگیرم آه! و شاید هم عاشقت بشوم
بگیرم آه! و شاید هم آشیانم را
 
بسازم اینجا با تو کنار این دیوار
بسازم اینجا با تو،دل جوانم را-
 
به دست تو بسپارم که از تمام جهان
فقط بگیرم با نبض تو زمانم را
 
فقط بگیرم با نبض تو زمانم را
بگیری از دستم تکه های جانم را...

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۵ ، ۰۲:۴۰
هم قافیه با باران

عزیز حرف بزن! حرفهای تو خوب است
برای این دل خسته هوای تو خوب است

چه چیز بهتر از اینکه خود خودت هستی
چه چیز بهتر از اینکه خدای تو خوب است؟

بگو چگونه بگویم چه قدر آینه ای
بگو چه چیز بریزم به پای تو خوب است

چه قدر ساعت خوبیست پنج بعد از ظهر
چه قدر خسته ای اما صدای تو خوب است

برای خستگیت دستهای من با توست
برای خستگیَم شانه های تو خوب است

بیا قدم بزن آهسته پا به پای دلم
که هر کجا بروم پا به پای تو خوب است

چه قدر جز تو غریب است هر که میبینم
چه قدر خنده دیر آشنای تو خوب است

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۵ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۰
هم قافیه با باران

سیمرغ قاف قونیه مولانا برخیز شمس سوی تو می آید
از (دیو و دد )گرفته دلت؟غم نیست! تعبیر آرزوی تو می آید

خورشید در طواف تو می رقصد،دف در سماع آمده دست افشان
آتش زبانه می کشد از شعرم،وقتی به گفتگوی تو می آید!

آتش !زبانه از تو،زبان ازمن،آنجا که اوست شعر نخوان از من
بردار اولین قدمت را دل،شمس از هزارتوی تو می آید
***
وقتی تو نیستی به گمانم شهر ،قهر است با زمان که عقب مانده!
قهر است با زمین که نمی چرخد،وقتی به جستجوی تو می آید

تقویم را ورق بزن آهسته،تا هفته از سماع تو برگردد
حس می کنم که آمده ای از راه،حس می کنم که بوی تو می آید

من مولوی نمی شوم اما تو،شمس منی که عاشق خورشیدم
سرچشمه تمام غزلهایم،این شهد از سبوی تو می آید!

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۸:۳۹
هم قافیه با باران
هیچ هیچم، همه اعلی ،همه والا ،همه تو
اول و آخر و معنای معما همه تو

همه هیچیم و به جز نام تو در دنیا نیست
همه نام و همه عشق و همه دنیا همه تو

مهر و معبود تویی ،مقصد و مقصود تویی
سوره نور تویی،سوره طه همه تو

من که باشم که ترا وصف کنم ،بی مانند
واژه تو،اصل تو، تلمیح تو،معنا همه تو

شعر یک لمحه نگاه تو به این تاریکی ست
ماهی گمشده من ،آبی دریا همه تو

ای بلندای نگاه و نظر آینه ها
ای تو حاضر همه جا ،ناظر و بینا همه تو

کمتر از مور منم ،ملک سلیمان از توست
جلوه طور تویی و ید بیضا همه تو

ناس وناسوت منم،خسته و فرتوت منم
رب و لاهوت تویی عالم بالا همه تو

گر چه ما بی تو گرفتار من و مای خودیم
!رویگردان نشدی یک نفس از ما ،همه تو

هیچ هیچم،همه و هیچ ندارم جز تو
دستگیرم شو در آن روز مبادا همه تو

نغمه مستشارنظامی
۰ نظر ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۴۹
هم قافیه با باران

با پنج نور ناب بهشتی، با حرف حق مجادله سخت است
تسلیم اقتدار تو هستند، بر عالم این معادله سخت است

با پنج نور ناب بهشتی، از راه آمدی و دلم ریخت
در شهر دیرهای قدیمی، حتی خیال زلزله سخت است

همراه تو ولی خداوند، هم‌پای تو دو سر بهشتی
با توست روح سوره کوثر، با آیه‌ها مقابله سخت است

این پنج تن عصاره عشق‌اند، این پنج تن سلاله نورند
نجرانیان! مقابله کردن، با این جبال و سلسله سخت است

این وعده را مسیح به ما داد، اینک زمان تابش عشق است!
دیدار نور ناب به جز در، دل‌های پاک و یکدله سخت است

با اهل بیت پاک نبوت، غیر از سلام و نور مگویید
با مستجاب دعوه‌ترین‌ها، جان بردن از مباهله سخت است

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۰
هم قافیه با باران
زنی شبیه خودش عاشق،زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دو باره آینه ای دیگر

دوباره داغ به روی داغ ، دوباره درد به روی درد
کبوتران بدون بال ، کبوتران بدون پر

تمام مرثیه ها گفتند: به پای دست تو می افتند
که در مقابل چشمانی ،عطش گرفته و ناباور

زنی دو بازوی خونین را بلند کرده و می گوید:
دو دست ماه بنی هاشم ، فدای زاده پیغمبر

زنی چونان که شجاعت را چو شیر داده به فرزندان
به آستان تو آورده چهار شیر چونان حیدر

چهار شیر که می غرند،چهار شیر که می جنگند
چهار شیر که می آیند، چهار دسته گل پرپر

چهار دسته گل پرپر، چهار آینه دیگر
ستاره اند نه روشن تر،فرشته اند ؟ نه زیباتر

زنی که داغ پسر دارد، دوباره داغ دگر دارد
چه قدر خون به جگر دارد،زنی بدون پسر، مادر

نغمه مستشار نظامی
۰ نظر ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۳۶
هم قافیه با باران

هرگز نخواستم که بگویم تو را چقدر
عاشق شدم؟ چه وقت؟چگونه؟ چرا؟ چقدر؟!

هرگز نخواستم که بگویم نگاه تو
از ابتدای ساده این ماجرا چقدر ـ

من را شکست،ساخت،شکست و دوباره ساخت!
من را چرا شکست؟ چرا ساخت؟ یا چقدر...؟

هرگز نخواستم به تو عادت کنم ولی
عادت نبود حسی از آن ابتدا چقدر

مانند پیچکی که بپیچد به روح من
ریشه دواند و سبز شد و ماند تا ... چقدر ـ

تقدیر را به نفع تو تغییر می دهند
اینجا فرشته ها که بدانی خدا چقدر ـ

خوبست با تو،با همه بی وفائیت
قلبم گرفته است،نپرس از کجا؟ چقدر؟!

قلبم گرفته است،سرم گیج می رود
هرگز نخواستم که بدانی تو را چقدر...


نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۶
هم قافیه با باران

بگو ستاره نتابد ، پرنده پر نزند
که عاشقانگی ات را ، کسی نظر نزند

صدای شیهه ی اسبان بی سوار ، ای کاش
نمک به قلب پر از زخم ، بیشتر نزند

به پیشواز شهیدان فرشته ای آمد
به گاهواره ی اصغر ، بگو که سر نزند

عموی تشنگی آمد ، سپر بیاور عشق
که خصم بر تن صد پاره اش دگر نزند

اگر چه خیمه ی زینب ، سراچه ی درد است
بگو که لشکر غم بیش از این به در نزند

سکوت دشت پس از سور و شادی دشمن
چگونه شعله ی حسرت به هر جگر نزند

در آتش غمت اسپند دود کرده دلم
که عاشقانگی ات را ، کسی نظر نزند.

نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۱۶ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۷
هم قافیه با باران

یلدا شب بلند غزلهای مشرقی ست
میلاد هر ترانه زیبای مشرقی ست

آهسته می رسند به مقصد ستاره ها
مهتاب گاهواره رویای مشرقی ست

سرما حریف قصه مادربزرگ نیست
دستش لحاف کرسی گرمای مشرقی ست

«از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است»
حافظ دوای روح و مسیحای مشرقی ست

سیب و انار و پسته،شیرین و ترش و شور
طعم اصیل یک شب یلدای مشرقی ست

حالا که دوستان همه جمعند دف بیار
چشم انتظار صد دل شیدای مشرقی ست

یلدا شب یکی شدن آفتاب و ماه
میلاد هر ترانه زیبای مشرقی ست


نغمه مستشار نظامی

۰ نظر ۳۰ آذر ۹۴ ، ۲۱:۲۲
هم قافیه با باران

بند اول

می گوید از شکستن سرو تناورش

این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...

زینب درست مثل پدر حرف می زند

میراث مادر است دلِ داغ پرورش!

می گوید از مصیبت سرخی که دیده است

از قتل عام چلچله ها در برابرش!

می گوید از زمانه، زمین آه می کشد!

خورشید ابر تیره کشیده ست بر سرش!

این خطبه نیست! تیغه ی شمشیر حیدریست

وقتی خرابه های دمشق است سنگرش

شمشیر از نیام سخن می کشد برون

این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...

تفسیر هل اتی و گل باغ کوثر است

با پنج نور ناب بهشتی برابر است

 

بند دوم

این شعله از شهادت مادر شروع شد

از سوز و ساز ملتهب در شروع شد

داغی که از مدینه به محراب کوفه رفت

از دستهای بسته حیدر شروع شد

این شورش شگفت که در جان عالم است

از شوق بوسه گاه پیمبر شروع شد

لب تشنه ای که علقمه را شرمسار کرد

از واژه شهید برادر شروع شد

این روضه ها که رونق شبهای عاشقی ست

با خطبه های  حضرت خواهر شروع شد

دنیا سکوت کرد که زینب بخواندت

این نوحه با مشاهده سر شروع شد

تا واژه ها به مقتل و گودال می روند

گلهای سرخ چادرم از حال می روند

 

بند  سوم

خواهر نگاه کرد و برادر نگاه کرد

گودال شرمسار به مادر نگاه کرد

در بین واژه های شناور میان خون

خواهربه زخمهای مکرر نگاه کرد

(یا اختی الوداع ...)(صدا در گلو شکست)

زینب به برق تیغه خنجر نگاه کرد

خواهر نشست و جان برادر بلند شد

او را برای لحظه آخر نگاه کرد

دنیا شهید شوق سری سربلند شد

مولا به دست ساقی کوثر نگاه کرد

این کشتی رها شده در خون حسین توست؟!

دریای غم به پیکر بی سر نگاه کرد

چیزی بگو برادر زینب ،حسین من

خورشید روزگار شباشب حسین من

 

بند چهارم

زینب به روی نیزه سری دید نوحه خوان

در شام کوفیان قمری دید نوحه خوان

سر را به روی دامن دردانه پدر

سر را میان تشت زری دید نوحه خوان

یاس شکسته،کشتی پهلو گرفته را

در تند باد تازه تری دید نوحه خوان

از غربت مدینه به محراب کوفه رفت

با فرق غرق خون پدری دید نوحه خوان

وقت غروب هودجی از نور می رسید

در عرش چشمهای تری دید نوحه خوان

پلکی به هم زد و به مزار حسن رسید

آلاله های خون جگری دید نوحه خوان

از عرش عطر کندر و کافور می رسید

مهمان مادر از سفری دور می رسید

 

بند پنجم

ماه از دل شکسته خواهر خبر گرفت

مثل هلال خم شد و نام صفر گرفت

وقت سفر رسید و کسی آب هم نریخت

پشت کبوتری که غریبانه پر گرفت

تنها تر از بقیع به دورش طواف کرد

خاکی که آسمان تو او را به بر گرفت

 خواهر چه قدر کرب و بلا پیش چشم داشت

وقتی سراغ داغ تو را از جگر گرفت

از شش جهت نشانه گرفتند عشق را

تابوت تیر خورده دلش را سپر گرفت

این داغ مدتی ست درین خاک مانده است

این شعله سالهاست که در خشک و ترگرفت

می سوخت شعر و راز نگهدار عشق بود

خواهر همیشه قافله سالار عشق بود 

 

بند ششم

زینب تمام بار جهان را به دوش داشت

داغ کبوتران جوان را به دوش داشت

بغض هزار ابر سترون به شانه اش

اشک هزار رود روان را به دوش داشت

سنگین تر از همیشه سری سربلند را

غمگین تر از همیشه که جان را به دوش داشت

شرح فصیح واقعه ای تلخ و جانگداز

تفسیر آفتاب نهان را به دوش داشت

از صبر او ملائکه مبهوت می شدند

چندین فرشته نگران را به دوش داشت

هرگز نگفت از پسرانش اگر چه او

اندوه مادران جهان را به دوش داشت

هرخطبه اش به منزله یک سپاه  بود

آن دختری که مثل پدر مرد راه بود

 

 بند هفتم

ای زینت پدر،گل عالی تبار عشق

ای وامدار نام شما،اعتبار عشق

آیینه تمام نمای شکوه یاس

زیباترین کلام رسا در مدار عشق

 خواهر شدی که زخم به مرهم بدل شود

مادر شدی که صبر بیاید به کار عشق

 تا از تو روشن است مسیر سپید ماه

در شام و کوفه مانده افق شرمسار عشق

 ای باشکوه ،قافله سالار آشنا

ای از تو روشن آینه بی غبار عشق

 عشق است اعتبار تمام جهان و جان

نام شماست تا به ابد اعتبار عشق

ماه محرمی تو و تکرار می شوی

با هر شهید تازه عزادار می شوی

 

بند هشتم

صحرای داغ بود و تن ماهپاره ها

خون می چکید از شب بهت ستاره ها

یاقوت سرخ؟جزع یمانی؟عقیق ناب؟

(خون خدا ) فراتر ازین استعاره ها

زینب نشست و گریه به داغ حسین کرد

از اشک اوست رونق این سوگواره ها

صحرای داغ بود و تن ماه زیر نعل

شرحش مفصل است ...بخوان از اشاره ها  

با کوله بار خون دل و داغ جانگداز

پای پیاده آمده ایم ای سواره ها

این داغ ماندگار تر از نام آدمی است

پیداست شرح واقعه بر سنگواره ها

شرح غم و رسالت زینب چهل صباح

ای رهروان بادیه حی علی الفلاح

 

بند نهم

بعد از چهل غروب چهل سال پیر تر

زینب اسیر بود و نگاهش اسیر تر

خواهر رسیده است برادر بلند شو

بگذار تا ببیندت این بار سیرتر  

بعد از چهل غروب همان داغ اول است

چشم من و نگاه تو کل مسیر تر 

سیرم ازین جهان پر از فتنه و دروغ

 از زندگی بدون نگاه تو سیر تر

بعد از چهل غروب...مرا هم ببر عزیز

مولای من مخواه ازین نیز دیر تر

زینب زیارت آمده بعد از هزار سال

ای اربعینت از همه مهمان پذیر تر

از خاک کربلا نفحات بهار را

سوغات برده مادر چشم انتظار را

 

بند دهم

آه ای مدینه،شهر رسول امین سلام

مادرسلام،عطر گل یاسمین سلام

برگشته ام بدون برادر ،ازین سفر

برگشته ام شکسته و اندوهگین ،سلام

از راه دور آمده ام با غمی بزرگ

سوغات کربلاست برایت همین سلام

من بودم و رقیه،برادر نگاه کرد

ناگه نشست بر لب آن نازنین سلام

پروانه سه سالهٔ دلتنگ آفتاب

پرواز کرد با پر آن آخرین سلام

بر گشته ام بدون علمدار و بی قمر

ام الشهید،حضرت ام البنین  سلام

دنبال یک نشانه ،نشان حسین بود

ام البنین  که دل نگران حسین بود

 

بند یازدهم

صد کربلاست زینب و صد کربلا حسین

سر خداست زینب و خون خدا حسین

  با پای دل صبور و وفا دار مانده است

تا پای جان سراسر این راه با حسین

از تل زینبیه به گودال قتلگاه

صدبار مرد و زنده شد انگار با حسین

صدها هزار بار صدا زد حسین من

ذکرش پس از تو بود فقط یا اخا حسین

ای شاه بی سپاه) سپاه تو زینب است)

آن خطبه هاست معنی لبیک یا حسین

باشد به یمن گوشه چشمی نگاه او

این خاک را کند به نظر کیمیا حسین

زینب هنوز صحن تو را تیر می زنند

این قوم در رکاب که شمشیر می زنند؟!

 

بند دوازدهم

خمپاره پاره‌های دلم را نشان گرفت

آتش به خانه دل پیر و جوان گرفت

خمپاره سمت صحن حرم رفت و ناگهان

خورشید شعله ور شد و در آسمان گرفت

بانو به نام نامی تو شعر زنده شد

تا با دمشق قافیه ی عشق جان گرفت

باید زبان گشود، بخوان خطبه‌ای شگرف

روشنگر آن چنان که تمام جهان گرفت

خون نامه ای که شام سرافکنده می‌شنید

چون آتشی که دامن گردن کشان گرفت

ای آبروی هر چه کلام و سخنوری

پیشت قلم خجل شد و لکنت - زبان گرفت

عباس‌ها حریم تو را حفظ می‌کنند

دشمن اگرچه صحن حرم را نشان گرفت

 با کاروان مکه بگو راه کج کند

از سمت کربلا و نجف قصد حج کند

 

بند سیزدهم

ای حاجیان زیارت ما در منا کنید

در خون شکفته قافیه را کربلا کنید

لب تشنه را روایت لب تشنگان نکوست

این جام را پر از می قالوا بلی کنید

قربان کنید هرچه به جز نام دوست را

جان را رها کنید ،جهان را رها کنید

سی مرغ را تشرف دیدار ممکن است

در قاف کربلا دلتان را فنا کنید

با مادران خسته دل کاروان بگو

این درد را به شیوه زینب دوا کنید

این ندبه ها به خانه موعود می رسند

باید برای آمدن او دعا کنید

ای باد راه خانه موعودمان کجاست

ای رودهای  گمشده مقصودمان کجاست

 

بند چهاردهم

او می وزد به حافظه تلخ مرده ها

طوفان نوح می رسد ای سر سپرده ها

طوفان نوح می رسد و سیل می خورد

چون تازیانه بر رخ سیلی نخورده ها

هرگز به روز آمدنش شک نکرده ام

نام مرا ببر به صف ناشمرده ها

جانها فدای عطر حضور همیشه اش

دستی بکش به آینه خاک خورده ها

پلکی بزن که نور بریزد به روی ماه

چیزی بگو به خاطر این زخم- گرده ها

فرق است بین راه دل و راه بی دلی

عشق است فرق بین شهیدان و مرده ها!

زیباترین ستاره که روشنگر شب است

نام عزیز عمه سادات زینب است

 

نغمه مستشارنظامی

۰ نظر ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۳
هم قافیه با باران

در سالهای ممتد مصلوب بودن

عیسی ندارد چاره جز ایوب بودن

ما هم که از نسل سپیداران نبردیم

میراث چندانی به غیر از چوب بودن

ای کاش ابری،کفتری،موجی بیاید

ای کاش مردی از تبار خوب بودن

مردی که از نسل غزلهای نجیب است

در عین طوفان- سینگی محجوب بودن

در دست ما این قلبهای منتظر،زرد

این چشمهای قرنها مرطوب بودن

 

نغمه مستشارنظامی

۰ نظر ۰۴ آذر ۹۴ ، ۰۹:۳۴
هم قافیه با باران
هم قافیه با باران