منشورصبح پنجره را باز می کند
خمیازه می کشد غزلم نازمی کند
منشورصبح پنجره را باز می کند
خمیازه می کشد غزلم نازمی کند
مرا حیران تر از حیران تر از حیران پذیرفتی
تو را گریان تر از گریان تر از گریان صدا کردم
دلم تنهاتر از تنها تر از تنهاییت را دید
تو را یکتا لقب دادم ،تو را عرفان صدا کردم
کجایی ساحل آرامش دریای طوفانی
پریشان بودم ای دریا تو را طوفان صدا کردم
تو را در تابش بی خواهش خورشید فهمیدم
تو را در بارش آرامش باران صدا کردم
صدا کردم صدا کردم صدایم را غمت لرزاند
تو را نالان ، تو را لرزان تو را از جان صدا کردم
تو می دیدی مرا احساس می کردم چه می خواهی
تو انسان آفریدی... مثل یک انسان صدا کردم
سلام ای پاسخ آوازهای بی صدای دل
سلامت می کنم هر روز و هر شب ای خدای دل
سلامم را تو پاسخ گفته ای با تابش عشقت
دلم آرام شد در ساحل آرامش عشقت
نغمه مستشار نظامی
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دست بسته،شکسته،زنده به گور
زیر آوار غصه ها مدفون
از نگاهی همیشه عاشق دور
بی تو سی سال خانه ساکت بود
بی تو سی سال،بی نفس بودم
مثل مرغی شکسته دل،تنها
همه عمر در قفس بودم
دست و بالت اگر چه باز نبود
دست و دلباز و مهربان بودی
خنده ات خانه را صفا می داد
در سفر هم به فکرمان بودی
تو نبودی که دخترت می رفت
بغض کرده به خانه بختش
آمدی،بغض کهنه اش ترکید
بار دیگر سیاه شد رختش
175مادر پیر
175چشم به راه
175 دل چون من
175 رخت سیاه
175 همسنگر
از دل خاک سر بر آوردند
یاد دریا دلان بی دل را
بار دیگر به کشور آوردند
نغمه مستشارنظامی
بخند خنده سلام زبان مشترک است
که در تمام جهان یک نشان مشترک است
زمان گفتن آرام دوستت دارم
جواب آینه ها یک بیان مشترک است
بخند،خنده بهار است, خنده خورشید است
برای تازه شدن یک جهان مشترک است
برای شاد شدن یک بهانه پیدا کن
که خنده حاصل یک ناگهان مشترک است
بخند خنده به لبهای ناز می آید
شراب شعر درین استکان مشترک است
برای شادی گنجشکهای بی سامان
کتاب دست تو یک آشیان مشترک است
همین که زنده و آرام و ساده ای کافی ست
که زندگانی یک داستان مشترک است
طوطی خانگی نمی خواهد همه عمر در سفر باشد
همدمش را رها کند در باغ.همدم باد در به در باشد
گرچه زیباست نقش این بستان.گرچه عطر هوا فرح بخش است.
چه هوایی چه باغ و بستانی...دل که از یار بی خبر باشد
یک گل سرخ دیدم و گفتم، کاشکی مادرم هم اینجا بود
باد در را به هم زد و گفتم.کاشکی پشت در پدر باشد
#
طوطی خانگی منم که دلم بسته کوچه باغ خانه توست
کاش بر گردم و دوباره دلت چشم بر راه پشت در باشد
نغمه مستشازنظامی
اگر این بار را از دوشهای خسته برداری
نمی گویم کجا بودی؟نمی پرسم چه کم داری
بیا یک روز را، امروز را تنها کنارم باش
که دلتنگم ازین دیوارهای سرد تکراری
چرا از من نمی خواهی که همپای غمت باشم
چرا صد سال تنهایی؟چرا دایم خود آزاری؟!
تو آن خرگوش مغروری که در خواب است و می بیند
برنده سنگ پشت ساده را در خواب و بیداری
نه می خواهی بگیری سنگ را از پشت این خسته
نه می خواهی ببینی خط پایان و مرا باری!
چه باید کرد،تسلیمم به چشمانت که می دانم
"لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری"*
نغمه مستشارنظامی
سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی
با تیغ مدارا کنی و سنگ نباشی
سخت است دلت را بتراشند و بخندی
هی با تو بجنگند و تو در جنگ نباشی
از درد دل شاعر عاشق بنویسی
با مردم صد رنگ هماهنگ نباشی
مانند قلم تکیه به یک پا کنی اما
هنگام رسیدن به خودت لنگ نباشی
سخت است بدانی و لب از لب نگشایی
سخت است خودت باشی و بی رنگ نباشی
#
وقتی که قلم داد به من حضرت استاد
می گفت خدا خواسته دلتنگ نباشی
نغمه مستشارنظامی
عاشقی در مرام شاعر شهر ادبیات ساده ای دارد
دل بی کینه، قلب بی نفرت،خنده بی افاده ای دارد
شاعر آیینه است و گرد و غبارجوهرش را نمی دهد تغییر
همه عمر می رود برسد.گرچه پای پیاده ای دارد
گرچه از سنگتان شکسته سرش،گر چه از حرفتان دلش زخمی ست
روح جوشنده ای به وسعت شعر.دل از دست داده ای دارد
نفرت و کینه و دروغ و ریا،واژه هایی شکستنی هستند
سادگی واژه ای که می نوشد،شاعر اینگونه باده ای دارد
کلماتی که مهربان هستند،درک دارند،خوب می فهمند
بی ریا و بدون آلایش،اینچنین خانواده ای دارد
حس آرامشی که می خواهد با کلامش به قلبتان بدهد
او نگاهی به وسعت دریا،دل خورشید زاده ای دارد
عشق و نفرت دو روی یک حس اند.پس چرا کم سروده از نفرت؟
چون که افسونگر غزلهایش .بخشش بی اراده ای دارد
نغمه مستشار نظامی
گم می شدم...دلت ضربان مرا شناخت
مخفی ترین هجای زبان مرا شناخت
از پشت پرده های صبور سکوت و عشق
آرامِ چشم تو هیجان مرا شناخت
این آخرین عقاب نر کوه های دور
با یک نگاه، برق کمان مرا شناخت
تنها کسی که شعر مرا مزه مزه کرد
تنها کسی که عمق جهان مرا شناخت
بی شک فرشته ای که تو را آفریده بود
بر روی شانه ی تو نشان مرا شناخت!
تنها روانه ی سفری دور می شدم
دستان همدمت چمدان مرا شناخت!
نغمه مستشار نظام
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگـر پـیـشـش شکایت کـرده باشی
گــاهــی اگــــر در چــاه مــانـنـد پـدر آه
انـدوه مـــادر را حـکـایـت کـرده بـاشـی
گــاهــی اگــــر زیــر درخــتــان مـدیـنـه
بـعـد از زیارت اسـتراحـت کـرده باشی
گـاهـی اگـر بعد از وضو مکـثی کـنی تا
آیـیـنـه یی را غـرق حـیرت کـرده باشی
حـتـی اگــر بی آن کـه مـشـتـاقـان بدانـنـد
گـاهـی نمازی را امـامـت کــرده بـاشـی
یـا در لـبـاس نـاشـنـاسـی در شــب قــدر
از خـود حـدیـثـی را روایـت کرده باشی
یا در مـیـان کـوچـه هـای تنگ و خـسته
نان و پـنـیـر و عـشق قسمت کرده باشی
پـس مـردمـک هـای نـگـاه مـا عـقـیـم انـد
تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی
نغمه مستشار نظامی
دلم برای تو...آیا دل تو هم تنگ است؟!
صدای هق هقِ... گویا دل تو هم تنگ است!
ببین! نمی شود این قدر دور بود از هم!
بیا... قبول... بفرما! دل تو هم تنگ است!
من از مسافت این جاده ها نمی ترسم
اگر بدانم آنجا دل تو هم تنگ است
اگر بدانم گاهی به یاد من هستی
و چند ثانیه حتی دل تو هم تنگ است-
پرنده می شوم اما... نمی پرم بی تو
پرنده می شوم و تا دل تو هم تنگ است-
برای تو پر پرواز می شوم حتی
اگر در آن سر دنیا دل تو هم تنگ است!
اگر در آن سر دنیا...اگر در آن دنیا...
اگر بدانم هرجا دل تو هم تنگ است-
بدون مکث می آیم که باورت بشود
دلم برای تو...حالا دل تو هم تنگ است؟!
نغمه مستشار نظامی
گیسوپریشان چشمهای دلبری دارد
اما برای توست هر افسونگری دارد
وقتی تو می خواهی که او پوشیده تر باشد
گیسوپریشان نیست دیگر ...روسری دارد
گیسوپریشان نیست...رخت و ظرف می شوید
با لطف تو انگیزه های مادری دارد
آرام می گیرد کنار بچه ها هر شب
هر شب هزاران قصه دیو و پری دارد
دیگر نمی خندد...نمی رقصد...نمی خواند
بر شانه موی بسته خاکستری دارد
#
وقتی زنت زیباست با او مهربانتر باش
چون یک زن زیبا دل نازک تری دارد
نغمه مستشار نظامی
وقتی دلی برای دلی تنگ می شود
انگار پای عقربه ها لنگ می شود
تکراریند پنجره ها و ستاره ها
خورشید بی درخشش و گُل، سنگ می شود
پیغام آشنا که ندارند بلبلان
هر ساز و هر ترانه بد آهنگ می شود
احساس می کنی که زمین بی قواره است
انگار هر وجب دو سه فرسنگ می شود
باران بدون عاطفه خشکی می آورد
رنگین کمان یخ زده بی رنگ می شود
هر کس به جز عزیز دلت یک غریبه است
وقتی دلت برای دلی تنگ می شود
نغمه مستشار نظامی
مرا حیران تر از حیران تر از حیران پذیرفتی
تو را گریان تر از گریان تر از گریان صدا کردم
دلم تنهاتر از تنها تر از تنهاییت را دید
تو را یکتا لقب دادم ،تو را عرفان صدا کردم
کجایی ساحل آرامش دریای طوفانی
پریشان بودم ای دریا تو را طوفان صدا کردم
تو را در تابش بی خواهش خورشید فهمیدم
تو را در بارش آرامش باران صدا کردم
صدا کردم صدا کردم صدایم را غمت لرزاند
تو را نالان ، تو را لرزان تو را از جان صدا کردم
تو می دیدی مرا احساس می کردم چه می خواهی
تو انسان آفریدی... مثل یک انسان صدا کردم
سلام ای پاسخ آوازهای بی صدای دل
سلامت می کنم هر روز و هر شب ای خدای دل
سلامم را تو پاسخ گفته ای با تابش عشقت
دلم آرام شد در ساحل آرامش عشقت
نغمه مستشار نظامی