آتش درون سینه ی من شعله ور شده
جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۸ ق.ظ
آتش درون سینه ی من شعله ور شده
چشمم ز دست مردم نامرد، تر شده
مانند چاه نفت ز سر شعله می کشم
این شعله ها ولی همه اش دردسر شده
حسم شبیه حس پسر بچه ای شده
که بعد مرگ مادر خود، بی پدر شده
بی خانمانم، از همه عالم بریده ام
حالم شبیه پیرزنی بی پسر شده...
که وقت مردنش کسی دور و برش نبود
مانند نخل سوخته ای بی ثمر شده
مانند تشنه ای شده ام در سراب ها
که از عطش دو لبش پر ترک شده
هه، حال مرا ببین به کجاها رسیده ام
قافیه هم عوض شده و بی نمک شده
دست خودم که نیست هوای دلم بد است
مانند کودکی شده ام که فلک شده
در دل هوای گریه، به لب خنده می زنم
مانند دلقکی شده ام که بزک شده
ماننــــد، مثــــــل، شبیــــه، ولم کنیــــد
قافیه ریخته است و غزل پر ز لک شده
حرف و سخن زیاد ولی حوصله کم است
حتی همین دو خط که نوشتم، شرّ شده
مصطفی گودرزی
۹۵/۰۳/۲۱