آشفته بودم عطر مویش رو براهم کرد
سه شنبه, ۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۱ ب.ظ
آشفته بودم عطر مویش رو براهم کرد
آرامشم را ریخت بـر هم تـا نگاهم کرد
با خنده اش یا عشوه اش شهری به هم میریخت
با خود چه می پنداشت...! هر دو کار با هم کرد؟
شمشیر ابرو بست از رو، روسری برداشت
اسباب عاشـــق سر بـــریدن را فـراهم کرد
یک دم فرو بردم از آن تریاک لبهایش...
این اعتیاد لعنتی عمری تباهم کرد...
حسین زحمتکش
۹۵/۰۴/۰۸