آغوش تو ای دوست! در باغ بهشت است
پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۱۰ ب.ظ
آغوش تو ای دوست! در باغ بهشت است
یک شب بدر آی از خود و بر من بگشایش
هر دیده که بینم به تو میسنجم و زشت است
چشمی که تو را دید، جزین نیست سزایش
دل بیمش ازین نیست که در بند تو افتاد
ترسد که کنی روزی ازین بند رهایش
وصل تو، خود جان و همه جان جوان است
غم نیست اگر جان بستانی به بهایش
بانوی من! اندیشه مکن، عشق نمرده ست
در شعر من اینسان که بلند است صدایش
حسین منزوی
یک شب بدر آی از خود و بر من بگشایش
هر دیده که بینم به تو میسنجم و زشت است
چشمی که تو را دید، جزین نیست سزایش
دل بیمش ازین نیست که در بند تو افتاد
ترسد که کنی روزی ازین بند رهایش
وصل تو، خود جان و همه جان جوان است
غم نیست اگر جان بستانی به بهایش
بانوی من! اندیشه مکن، عشق نمرده ست
در شعر من اینسان که بلند است صدایش
حسین منزوی
۹۶/۰۲/۲۸