هم‌قافیه با باران

آمده ‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت

يكشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۲ ق.ظ

آمده ‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بیدل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت

آمده‌ ام بهار خوش پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت خوش خوش و می ‌فشانمت

آمده ‌ام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت

آمده‌ ام که بوسه‌ ای از صنمی ربوده ‌ای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت

گل چه بود که گل تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت

جان و روان من تویی فاتحه خوان من تویی
فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت
صید منی شکار من گر چه ز دام جسته ‌ای
جانب دام بازرو ور نروی برانمت

شیر بگفت مر مرا نادره آهوی برو
در پی من چه میدوی تیز که بردرانمت

زخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتی
گوش به غیر زه مده تا چو کمان خمانمت

از حد خاک تا بشر چند هزار منزلست
شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت

هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را
نیک بجوش و صبر کن زانک همی ‌پرانمت

نی که تو شیرزاده‌ ای در تن آهوی نهان
من ز حجاب آهوی یک رهه بگذرانمت

گوی منی و میدوی در چوگان حکم من
در پی تو همی ‌دوم گر چه که میدوانمت

مولوی

۹۵/۰۹/۱۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران