آمدى تا دَک کنم آن دخترِ مغرور را
جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۵۰ ب.ظ
آمدى تا دَک کنم آن دخترِ مغرور را
کِى تحمل کرده بلبل، وزوزِ زنبور را؟
یاد چشمان شرابىِ تو مى افتم عزیز
تا که مى بینم به شاخه، خوشه ى انگور را
هرچه فرمان میدهد چشمت اطاعت میکنم
مثل سربازى که اجرا میکند دستور را
چشم مى بندم به تو، وقتى که لب وا میکنى
میکند شیرین لبانت، چشمه هاى شور را
از صراط المستقیمِ موى مشکىِ تو شد
آن همه لعنت که کردم دختران بور را
آه اگر مبعوثم میشد از زنان پیغمبرى
یک نگاه تو شفا میداد چشم کور را
حسن رحمانى نکو
۹۵/۰۳/۲۸